ریاست محترم سازمان نظام پزشکی ایران من به اعتراض شما معترضم!

روز گذشته نامه ای اعتراضی خطاب به رییس نظام پزشکی نوشتم که در روزنامهٔ شهروند منتشر شد. طبعا بدلیل خلاصه گویی و امکان انتشار نامه در روزنامه راجع به سختی کار پزشکان در برخورد با فرهنگ غلط و رفتارهای زنندهء بخشی از مردم و بیماران ننوشتم.

رياست سازمان نظام پزشكي ايران، در خبرها خواندم که به پخش سریال «در حاشیه» به دلیل ترویج بي‌اعتمادی بیماران نسبت به پزشکان اعتراض کرده‌اید و برای تجمع اعتراضی پزشکان فراخوان داده‌اید.
من به‌عنوان عضوی از نظام درمان و سلامت ایران که هم در فضای داخل از ایران تحصیل و کار کرده‌ام و هم در خارج از ایران در محیط‌های دانشگاهی و تحقیقاتی مشغول بوده‌ام، با خواندن چنین فراخوانی و چنین نامه اعتراضی، نه‌تنها متاسف شدم بلکه به چنین رویکردی اعتراض دارم.
بدون‌شک اقدام شما در مقام مسئول این سازمان و در راستای صیانت از شأن و جایگاه پزشکان خادمی بوده است که برای سلامت بیماران همواره تلاش کرده‌اند اما ‌ای‌کاش به جای انکار وجود معضلات موجود در نظام درمانی ایران و حذف و نادیده گرفتن انتقادات که می‌تواند به صورت اغراق‌آمیز و طنز عنوان شود، آستانه تحمل خود را بالا می‌بردیم و به فکر پیدا کردن مشکلات موجود در نظام سلامت و درمانی که خود به شدت بیمار است، می‌پرداختیم.
مسلما کسی منکر زحمات و تلاش‌های پرسنل درمانی کشور ازجمله پزشکان عمومی و متخصص نیست و به‌عنوان عضوی از این مجموعه، کاملا واقف به مصائب و دشواری‌های پیمودن مسیر بغرنج تحصیلی و حرفه‌ای پزشکی هستم و بخشی از مشکلات موجود در نوع رابطه پزشک – بیمار را نیز از جانب بیماران و مراجعین به مراکز درمانی می‌دانم.
اما نقدهای بسیاری هم به نحوه نظارت بر عملکرد پزشکان، به نوع برخورد و رعایت اخلاق پزشکی و حقوق شهروندی بیماران، به رویه و رویکرد پدرسالارانه نظام درمانی ایران که پزشک خود را قیم و مالک جان بیمار می‌داند، به نقص‌های موجود در سیستم ارجاع و درمان بیماران، به میزان درآمد و حقوق دریافتی پزشکان در مراکز دولتی و تعرفه‌های پایین که منجر به آفت
«زیر میزی» شده است، به نحوه بسیار غلط پذیرش دانشجویان پزشکی در دانشگاه‌ها که صرفا براساس نمره کنکور است و نه ویژگی‌های شخصیتی و مهارت‌های بین فردی و رفتاری، به عدم وجود امکانات کافی در شهرهای کوچک، روستاها و ده‌ها مثال دیگر از وجود ناهنجاری‌های متعدد در این مجموعه وجود دارد که می‌توان اشاره کرد.
بدون‌شک نظام سلامت و درمان از مهم‌ترین ارکان هر جامعه‌ای است که تحت‌تأثیر مستقیم شرایط اقتصادی، اجتماعی و همچنین سیاسی آن جامعه شکل می‌گیرد. در نحوه عملکرد و کارآیی نظام سلامت هم عوامل متعددی دخیل هستند که درنهایت این میزان رضایت یا عدم رضایت عمومی است که موفقیت نظام درمانی را معین می‌کند.
واقعیت این است که آنچه باعث بي‌اعتمادی بیماران نسبت به تیم درمانگر می‌شود
پخش شدن یک یا چند سریال از صداوسیما نیست، بلکه آنچه که اعتماد مردم را خدشه‌دار می‌کند نوع تجربه‌ای است که پس از مراجعه به بیمارستان‌ها و درمانگاه‌ها و مطب‌های پزشکان به دست می‌آورند.
البته میزان رضایت عمومی مردم از یک سو و از سوی دیگر میزان رضایت شغلی پرسنل شاغل در سیستم بهداشت و درمان یک کشور، دارای رابطه‌ای متعاقب و دوطرفه است.
براساس تعریف سازمان بهداشت جهانی (WHO) یک نظام سلامت با عملکرد مناسب نیاز به یک مکانیسم قدرتمند مالی، نیروی کار مجرب با درآمد خوب، اطلاعات و معلومات قابل اعتماد جهت اخذ تصمیمات بهینه مدیریتی و سیاسی و درنهایت تجهیزات، امکانات و تکنولوژی پیشرفته برای ارایه خدمات درمانی دارد.
قطعا نباید فراموش کرد که اجزای
تشکیل دهنده نظام سلامت و خدمات درمانی محدود به پرسنل پزشکی و پیراپزشکی نیست بلکه می‌توان نظام سلامت را مثلثی دانست که یک ضلعش را پرسنل آن، یک ضلعش را دانشگاه‌ها و بیمارستان‌های آموزشی و مراکز تحقیقاتی و آموزش دهنده و ضلع سومش را مردم و بیماران تشکیل می‌دهند.
در مرکز این مثلث نیز نهادهای مدیریتی و سیاست‌گذاری ازجمله سازمان نظام پزشکی ایران قرار گرفته‌اند که می‌توانند مستقیما بر بهبود عملکرد هرکدام از اضلاع فوق اثرگذار باشند.
و البته در تشکیل نظام سلامت با کارآیی بالا و جلب رضایت عمومی تمام اجزای فوق نقشی کلیدی برعهده دارند و نمی‌توان تنها به یک بخش آن، یعنی پرسنل پزشکی تمام نقد را وارد کرد. اما انتظار می‌رود که به جای درخواست حذف یک سریال تلویزیونی، حتی اگر اجحاف و اغراقی هم در آن صورت گرفته باشد، با رویکردی انتقادپذیر به قبول وجود ناهنجاری‌ها بپردازیم و درجهت رفع مشکلات و بهبود وضع نظام سلامت و درمان مطالعه، برنامه‌ریزی و اقدام کنیم. با انکار آنچه منجر به تولید یک بي‌اعتمادی عمومی و بعضا‌ غیرمنصفانه نسبت به جامعه پزشکی ایران شده است نمی‌توان اعتماد را به افکار عمومی بازگرداند.

چند نکته راجع به بیماریهای روانپزشکی

دیروز مطلبی نوشتم راجع به خلبان و افسردگی که وسط یه جلسه و با گوشی مبایل و باعجله و ناقص بود و جا داره چند نکته را توضیح بدم و اصلاح کنم.
۱) هنوز انگیزه و احتمال وجود بیماری اعصاب (Mental Disorder) کمک خلبان قطعی نشده و من بعد از خواندن مقالهء «دیلی میل» از واژه های خودکشی و افسردگی استفاده کردم که باید تامل و صبر بیشتری میکردم.

۲) برخلاف باور عموم،‌ افراد افسرده و حتی اسکیزوفرن در اغلب موارد خطرناک نیستند و کلا کمتر از ۵ درصدشان رفتار خشونت آمیز خطرناک دارند که معمولا نسبت به دوستان و نزدیکانشان صورت میگیره (احتمالا هم بخشی از خشونت خانگی را تشکیل میده).crime

۳) تحقیقات زیادی دربارهء‌ ارتباط بیماریهای اعصاب و خشونت صورت گرفته. بدلیل دشوار بودن اجرای این تحقیقات، و همچنین اختلاف در تعاریف خشونت و بیماری، نتایج متفاوتی بدست آمده. اما در تمام تحقیقات نقش سوء مصرف مواد، وضعیت اقتصادی و اجتماعی، و اختلالات شخصیتی مهم ارزیابی شده.
اگر تعریف بیماریهای اعصاب را گسترده و شامل انواع اختلالات شخصیتی از جمله اختلال شخصیی ضد اجتماعی و مصرف مواد (به عنوان یک بیماری) بدانیم، بین ۸۰ تا ۹۰ درصد کسانی که رفتار خشونت آمیز دارند مبتلا به یک بیماری روانپزشکی هستند. (رجوع به مقاله اول در کامنتها). اختلال شخصیت ضد اجتماعی (Antisocial Personality Disorder) در بین ۶۰-۸۰ درصد زندانیان قابل تشخیص است.

۴) هدف اصلی متن روز گذشته،‌ اشاره به نگاه غلط جوامع، رسانه ها و حتی دولتها به بیماریهای اعصاب و روان بود. اینکه افراد «بیمار» با ملاکهای اخلاقی خوب و بد قضاوت و مجازات میشوند. با القاب شیطان صفت و توهین و دشنام آنها را از آنچه هستند منزوی تر و آسیب پذیرتر میکنند. اینکه به جای روشهای جزایی رایج باید بر روی پیشگیری و تشخیص و درمان این اختلالات هزینه کرد. (رجوع به مقالهء‌ دوم در کامنتها)

۵) فراموش نکنیم که اکثریت مبتلایان به بیماریهای اعصاب و روان،‌ اقدام به جرم و خشونت نمیکنند و نباید به چنین ذهنیتی دامن زد. درواقع احتمال قربانی خشونت شدن این بیماران بیشتر هم هست.

۶) کسی که سکتهء قلبی میکنه، به دلیل اختلال ایجاد شده در قلب دچار عوارض قلبی و احتمالا مرگ میشه.
کسی که از بیماری اعصاب و روان رنج میبره، دچار طیف گسترده ای از عوارض در رفتار، قضاوت، بینش، تصمیم گیری و… میشه.
بسیاری از اختلالات اعصاب و روان،‌ بیماریهای مزمن و بشدت عود کننده هستند. مراقب رفتارها و قضاوتها و واکنشهای خودمون در مقابل عوارض رفتاری ناشی از بیماریهای اطرافیانمون باشیم.

۷) تابوی بیمار اعصاب بودن هنوز در خیلی از جوامع شکسته نشده چرا که بیمار نه تنها خود را آسیب پذیر و دچار ضعف تلقی میکنه، بلکه جامعه هم بیماری وی را جدی نگرفته و با انواع قضاوتها و برچسبها و واکنشهای غلط روند هراس و گریز از بیماران اعصاب و روان را تشدید میکنه.
بطور مثال بسیاری از عاملین جرمها از جمله خشونت خانگی، دچار اختلالات روانپزشکی هستند. اما جامعه بجای نگاه بیمار محور دست به مجازات و سرکوب میزنه. مثال اخیر همین «فرزاد حسنی» است که هجمهء رسانه ای و افکار عمومی صرفا بقصد کُشت وارد عمل شد. اما کسی نپرسید فرزادهای بیمار چگونه درمان شوند؟ با تحقیر و تهدید؟ (مقالهء سوم در کامنتها)

۸) همهء افراد در مقطعی از طول حیات خود به نوعی از اختلالات اعصاب و روان دچار میشوند. این یک اصل عمومی است. هیچ کس ایمن نیست. حتی شما دوست عزیز.

۹) بخصوص از دوستانی که مطلب قبلی را بازنشر (همرسانی؟؟) کردند خواهش میکنم این متمم را هم بازنشر کنند تا مبادا سهواً نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی کرده باشم.

داستان علی ماند و حوضش

این مطلب را برای صفحهء فیسبوکی ضرب المثل ها تهیه کردم که اینجا هم مینویسم

واعظی بر منبر بود و نطق میکرد. بحث به موضوع لواط رسید و پس از آنکه از عذاب و گناه لواط حسابی صحبت کرد گفت: «روز قیامت که میشود، علی (امام اول شیعیان) بر سر حوض کوثر خواهد ایستاد و به کسانی که لواط نکرده باشند علی ماند و حوضشاز آب کوثر خواهد داد.»
کسی از پای منبر برخاست و گفت: «ای شیخ! پس علی خواهد ماند و حوضش! خودش بریزد و خودش بنوشد.»

۱* این مثل را در مواردی بکار میبرند که کسی در انجام کاری با اینکه در آعاز همراه و دستیار بسیار داشته، اما در آخر تنها می ماند، یا نسبت به کسی گویند که دوستان خود را آزار میدهد و همه از اطراف وی دور میشوند و تنهایش میگذارند.

۲* لواط تعاریف متفاوتی در فقه اسلام و در قوانین غیراسلامی دارد. در انگلیسی لواط را سودامی sodomy گویند که شامل هرگونه سکس مقعدی یا دهانی و سکس با حیوان و حتی گاهی سکس با جنس مخالف اگر هدفش تولید مثل نباشد میشود.
واژهء لواط از داستانی برگرفته شده که ابتدا در تورات به آن اشاره شده راجع به شهرهای سدوم و گموراه بوده که بدلیل گناه در آتش میسوزند و سنگ میشوند. واژهء sodomy از نام شهر سدوم گرفته شده. در قرآن پیامبر این قوم لوط نام داشته و بیآنکه نامی از شهر سدوم برده شده‌ باشد به داستان قوم «لوط» پرداخته شده.

۳* شواهد تاریخی و باستان شناسی برای صحت این داستان وجود ندارد هرچند برخی شواهد باستانی مبنی بر وجود تمدن و شهر در محلی که منتسب به این داستان است پیدا شده (در کنار رود اردن و در جنوب کنعان)

۴* بر اساس داستان سودام و گموراه، آثار هنری بسیاری از تابلو نقاشی گرفته تا فیلم سینمایی بجا مانده است. بطور مثال فیلم زیر به داستان این دو شهر میپردازد
http://www.imdb.com/title/tt0056504/

۵* از نظر تعریف و ماهیت، همجنسگرایی با همجنسبازی و بچه بازی متفاوت است. همجنسبازی شامل آزار، زور، تجاوز و تعدی به همجنس است. بچه بازی یا پدوفیلی به ایجاد رابطه جنسی با بچه (فارغ از جنسیت) گویند که هر دو جرم میباشند.
همجنسگرایی یک گرایش جنسی است که از نظر بیولوژیکی در اکثر جانداران دیده شده و از نظر اکثر سازمانهای آکادمیک و ارگانهای جهانی مثل WHO و انجمن روانپزشکان آمریکا و اروپا و… بیماری محسوب نمیشود.

۶* در تمام ادیان ابراهیمی، لواط (که مشخص نیست همجنسگرایی بوده یا همجنس بازی/تجاوز/پدوفیلی یا سکس با حیوان) گناه کبیره است. در حال حاضر در حدود ۷۸ کشور (از ۱۹۳ کشور)‌ همجنسگرایی غیرقانونی است و در ۷ کشور با مجازات اعدام (ایران، عربستان، یمن، سودان، مائوریتانیا و بخشهایی از نیجریه و سومالی) همراه است. در ۴۰ کشور از این ۷۸ کشور، همجنسگرایی خانمها جرم محسوب نمیشود.
در سال ۲۰۱۰ فیجی آخرین کشوری بود که همجنسگرایی را قانونی کرد و در سال ۲۰۱۳ هند آخرین کشوری بود که همجنسگرایی را پس از ۴ سال قانونی کردن آن مجددا غیرقانونی اعلام کرد.

۷* براساس آثار باستانی و تاریخی همواره در طول تاریخ شهرها یا سرزمینهایی بوده اند که رابطهء بین دو همجنس در آنها عادی بوده است. در سال ۱۷۹۱ فرانسهء‌ انقلابی اولین کشور غرب اروپا است که همجنسگرایی را از حالت غیرقانونی در می آورد.
در حال حاضر در ۱۷ کشور دنیا و در اغلب ایالات آمریکا ازدواج همجنسها بصورت قانونی انجام میشود.

پزشک، درمانگر است یا مالک جسم و جان بیمار؟

از سمت میز رو به در ورودی:
بیمار: سلام آقای/خانم دکتر. میخواستم ببینم جواب آزمایشم چی شد.
دکتر: متاسفانه شما سرطان دارید و باید به این مرکزی که معرفی میکنم مراجعه کنید و فورا برای شیمی درمانی اقدام rude-doctorکنید.
بیمار: ولی من نمیتونم عوارض شیمی درمانی را تحمل کنم.
دکتر: چارهء دیگه ای نیست.
بیمار: آخه همسرم توی اینترنت خونده بود که درمان جایگزین هم برای این بیماری من هست.
دکتر: پس اینجا اومدی چیکار؟‌ برو پیش همون همسرت درمان بشو. همین که من گفتم. توی کار پزشک هم دخالت و فضولی نکن….

از سمت در ورودی رو به میز:
بیمار: سلام آقای/خانم دکتر. میخواستم ببینم جواب آزمایشم چی شد.
دکتر: متاسفانه شما سرطان دارید. این درمانها و گزینه هایی که براتون توضیح میدم وجود داره که هر کدوم مزایا و معایب خودش را داره.
بیمار: من که حالیم نیست. شما هر جور صلاح میدونید.
دکتر: خوب من براتون تمام گزینه ها را بزبان ساده توضیح میدم. ولی این شما هستید که باید انتخاب کنید.
بیمار:‌ من انتخاب کنم؟؟ پس من پول ویزیت واسه چی دادم؟ پس شما اینجا چیکاره ای؟ خودم میرفتم میخوندم تصمیم میگرفتم دیگه….

متاسفانه در نظام بهداشت و درمان ایران، از هر دو سو که به ماجرا بنگری، ایرادات فراوانی وجود دارد. چه از نحوهء برخوردهای تند و زشت و خداگونهء پزشک با بیمار، و چه با رفتارها و توقعات و فرهنگ بیماران نسبت به پزشک و تیم درمانگر.

در این نظام درمانی، که هنوز بصورت سنتی و پدرسالارانه است، پزشک خود را قیم بیمار میداند و در نقش آسکِلِپیوس (خدای درمانگر در اساطیر یونان) قرار میگیرد.
نه میتوان از او سوال بیجا پرسید و نه میتوان با او بحث کرد. او در این حیطه تخصص دارد و بیمار یک فرد نادان در این زمینه است. پس پزشک اختیار جان و جسم و سلامت بیمار را بدست میگیرد و تنها اوست که صلاحیت تصمیم گیری در روند تشخیص و درمان بیمار را دارد. چنین نگاهی بیش از ۵۰ سال است که در سیستم درمانی غرب از بین رفته است.
اما از سوی دیگر، فرهنگ بیمار در ایران هم انتظار دارد که تصمیم و توصیهء نهایی از جانب پزشک باشد و به اصطلاح حرف آخر را پزشک بزند. از نگاه فرهنگ غالب بر مردم در ایران، این پزشک است که باید بواسطهء تخصصش و بعضا بخاطر هزینه ای که بابت درمان دریافت میکند، تصمیم گیرندهء‌ نهایی باشد.

اما آنچه در نظام مدرن درمانی در کشورهای پیشرفته وجود دارد کاملا با این رویه متفاوت است. مفهوم خودمختاری یا autonomy در اخلاق پزشکی و قوانین بشدت مورد توجه قرار گرفته و پزشک بیشتر نقش راهنما و آموزش دهنده را برعهده دارد تا بیمار بتواند پس از دریافت اطلاعات لازم از سوی تیم درمانگر خود تصمیم به انتخاب نوع درمان بگیرد. درواقع این بیمار است که صاحب جسم خود میباشد و باید نحوهء درمان و زندگی خود را انتخاب کند. حتی در مواردی که یک بیمار قلبی، رژیم پرچرب و نمک را انتخاب میکند و سیگار میکشد، پزشک تنها موظف است که بیمار را از خطرات ناشی از این رفتار آگاه کند ولی در نهایت به حق انتخاب و خودمختاری بیمار احترام بگذارد.

در مثال اولی که ابتدای نوشته آوردم، اگر چنین ماجرایی در بسیاری از کشورهای غربی رخ دهد نتیجهء آن چیزی جز شکایت علیه پزشک نیست و این نه فقط بدلیل رفتار بد با بیمار،‌ بلکه حتی بخاطر انتخاب بدون مشورت نوع درمان است.

در مثال دوم هم مشکل اینجاست که این نوع نگاه و فرهنگ در جامعهء‌ ایران کاملا فراگیر است و بیمار هم همیشه طلبکار پزشک است و از پزشک انتظار دارد که قاطعانه یک نوع درمان را برای او انتخاب کند.

پینوشت) جالبه که مقولهء autonomy در ویکیپدیای فارسی فقط راجع به سیاست تعریف و ترجمه شده حال آنکه مفهوم آن بسیار گسترده تر و فراگیرتر است.
برای مطالعهء بیشتر در این زمینه:
http://missinglink.ucsf.edu/lm/ethics/Content%20Pages/fast_fact_auton_bene.htm

برای دسترسی به 11019_2006_Article_9000.pdf کلیک کنید

http://en.wikipedia.org/wiki/Medical_ethics#Autonomy

زن نماد سرزمین در شاهنامه

زن در ادبیات و اسطوره نماد سرزمین است. شاید به همین دلیل میهن و سرزمین را مام میهن یا مادر وطن گویند و حمله کردن به کشور را به اصطلاح تجاوز کردن میدانند. حتی در انگلیسی هم اصطلاح سرزمین مادری رایج است.گردآفرید

از زاویهء اسطوره ای اگر به شاهنامه نگاه کنیم مشخص میشود که چرا هیچ زن ایرانی به همسری و کنیزی، و به تعبیری به تصرف بیگانگان درنیامد ولی اکثر پهلوانان ایرانی همسرانشان یا از دختران کشورهای دیگر و یا زنانی ایرانی بود.
تنها دختر جنگجوی ایرانی گُردآفرید هم از سهراب، که نمایندهء سپاه توران بود، نه شکست خورد و نه بدست او افتاد و در نهایت گریخت.
زنان مطرح غیرایرانی در شاهنامه هم از این قرار هستند:
تهمینه همسر رستم که دختر شاه سمنگان (بخشی از توران) بود،
رودابه همسر زال که دختر مهراب شاه کابل و از شجرهء ضحاک بود،
سودابه همسر کیکاووس که دختر شاه یمن (سرزمین هاماوران) بود،
فرنگیس همسر سیاوش که دختر بزرگتر افراسیاب پادشاه توران بود،
منیژه همسر بیژن که دختر دیگر افراسیاب بود،
آزاده کنیز بهرام گور که رومی تبار بود،
کتایون همسر گشتاسب که دختر قیصر روم بود،
و جریره همسر دیگر سیاوش هم دختر پیران ویسه از بزرگان توران بود.

تنها مورد متناقض با این اصل، شهرناز دختر جمشید است که ضحاک تورانی تبار او را به همسری میگیرد و در واقع و از لحاظ اسطوره ای همچون سرزمین ایران بر او سلطه میابد. ولی سرانجام با قیام فریدون شهرناز نیز که نماد وطن است رها شد و به همسری فریدون درآمد.

پینوشت: شاید مطلب فوق کامل نباشد و در واقع نتیجه گیری و برآوردی شخصی از خواندن شاهنامه است، ولی جایی دیگر توضیح بهتری برای این موضوع پیدا نکردم که چرا در شاهنامه هیچ زن ایرانی به همسری و تسلط مردانی از سرزمینهای دیگر درنمیامدند ولی در عوض بسیاری از شخصیتهای ایرانی همسرانی غیرایرانی داشتند. همچنین سال گذشته با استاد طاهری مبارکه از شاهنامه شناسان برجستهء ایران گفتگوی کوتاهی داشتم که به این موضوع اشارهء کوتاهی شد و ایشان هم برداشت من را از نقش زنان در شاهنامه به عنوان نماد زمین و خاک و سزمین تایید کردند.

چگونه تسلیت بگوییم

چگونه تسلیت بگوییم!

رفتارهای فردی و اجتماعی ما، بخشی از آموخته هایمان از محیط و فرهنگ پیرامونمان است. در جوامع سازمان یافته بسیاری از این بدیهی ترین و ساده ترین مسایل و رفتارهای بین فردی، به روشهای گوناگون و از طرف نهادهای مختلف به شهروندان آموزش داده میشود. هرچند با رجوع به منطق، ادب و عقل خود میتوان بسیاری از این نکات ساده را تشخیص داد، با این حال در دست داشتن یک پروتکل و دستورالعمل ساده میتواند به بهبود رفتارهای بالغ و مثبت ما کمک کند. متن زیر خلاصه ای از مقاله ای انگلیسی است که بصورت اتفاقی با آن روبرو شدم.10262118_10154000660695214_148206543934638984_n

چگونه با فرد عزادار همدردی کنیم: چه بگوییم و چه نگوییم!

فهرست زیر شامل نکاتی است که بهتر است هنگام تسلیت گفتن در نظر بگیریم.

*** چه چیزهایی بگوییم:
بطور کلی هدف از ابراز همدردی نشان دادن دلسوزی و نگرانی شما برای فرد عزادار است. میتوان بزبان آورد که شما چقدر دلتان برای فردی که از دنیا رفته تنگ میشود یا میتوانید برخی خاطرات خوب گذاشته با وی را در میان بگذارید. مهمترین نکته برای مکالمه در این خصوص این است که دلواپسی و نگرانی خود را برای فرد عزادار نشان دهید. ابراز اینکه ناراحتید و به عنوان یک حامی قابل دسترسی و اتکا هستید بسیار موثر خواهد بود.
– « بابت از دست دادن … بسیار متاسفم »
اگرچه این اصطلاح تبدیل به یک کلیشه شده است، همچنان میتواند به عنوان یک راه مکالمه ی ساده و مختصر برای ابراز همدردی بکار رود. اگر جملات زیادی به ذهنتان نمیرسد، گفتن «بسیار متاسفم» میتواند نشانگر ناراحتی و همدردی شما برای آن فرد باشد.

– « تو در فکر من هستی / من به تو فکر میکنم. »
اینکه فرد عزادار بداند که به شرایط سخت روحی فرد آگاهید به او کمک میکند که کمتر احساس تنها بودن در آن شرایط سخت را تجربه کند و به او یادآوری میکند که شما به اندازه کافی برای او نگرانید که به او فکر میکنید.

– « او (فرد فوت کرده) یک انسان خارق العاده/بزرگ/شریف/… بود »

– « دلم برای او (فرد فوت کرده) تنگ خواهد شد »

– « میدانم که این شرایط برای شما بسیار سخت است »
اقرار به رنج و دردی که فرد عزادار احساس میکند میتواند تسلی بخش باشد. خیلی افراد که کسی را از دست میدهند خود را در تنهایی شدید و انزوا احساس میکنند و شما با اعلام آگاهی خود به سخت بودن شرایط موجود به فرد عزادار کمک میکنید که کمتر احساس تنهایی کند.

– « من عاشق تو هستم/ من دوستت دارم »
اگر به فرد سوگوار بسیار نزدیک هستند، یادآوری اینکه او را دوست دارید میتواند بسیار کمک کننده باشد. سوگواری میتواند منجر به حس تنها بودن شود، و با یادآور شدن اینکه شما آنها را دوست دارید و برای همدلی و یاری رساندن آماده اید میتواند به آنها حس آرامش دهد.
– « هر زمانی را که مناسب میدانی و آماده ای، دوست دارم با هم صحبت کنیم/خلوت کنیم و بیشتر راجع به فردی که از دنیا رفته صحبت کنیم تا بیشتر او را بشناسم »
اگر فرد متوفی را چندان نمیشناختید، پیشنهاد گوش کردن به صحبت های نزدیکان عزادار راجع به عزیز از دست رفته اشان، نه تنها به آنها حس مورد توجه قرارگرفتن میدهد بلکه حتی از میزان فشاری که فرد متحمل میشود نیز کم میکند. اطلاع دادن اینکه شما همیشه برای حمایت و کمک آماده اید میتواند یک دلداری موثر در شرایط پراسترس و ناراحت کننده موجود باشد.

– « یک خاطره مشترک خوب از فرد از دست رفته رو یادآور شوید »

*** چه چیزهایی نگوییم:
بسیاری افراد نگران گفتن جملات نادرست به فرد عزادار هستند. به این دلیل که فرد سوگوار اصولاً دچار احساسات جریحه دار شده است و بشدت حساس و احساساتی است و یک صحبت نادرست میتواند واکنشی شدید بهمراه داشته باشد. شما باید از موضع عشق و محبت و همدردی صبحت کنید و با صداقت کامل به شرایط سخت موجود اعتراف کنید. سه قانون کلی مناسب برای فهمیدن اینکه چه چیزی نگوییم عبارتند از:
1- مرگ فرد متوفی را انکار نکنید
2- اینکه فرد سوگوار در شرایط روحی و احساسی سختی است را انکار نکنید.
3- اینکه این مرگ میتواند زندگی تمام اطرافیان فرد را تغییر و تحت تاثیر قرار دهد را انکار نکنید.

– « من میدانم/میتوانم تصور کنم که شما چه احساسی دارید »
اگرچه این جمله یک ابراز همدردی به نظر میرسد، در خیلی موارد میتواند اثری برعکس بهمراه داشته باشد. هرکس سوگواری و از دست دادن عزیزش را به سبک متفاوت و مختص به خود تجربه میکند، و شما باید فرد سوگوار را تشویق کنید که به روش خاص خودش عزادار باشد. راه بهتر برای ابراز همدردی این است که بگویید » اگر مایلی راجع به اینکه چه حسی داری و چطور هستی صحبت کنیم، من همیشه آماده شنیدن هستم»

– « او الان در جای بهتری است »
بجز مواردی که شما مطمئنید که فرد متوفی و فرد عزادار هر دو به زندگی بعد از مرگ اعتقاد دارند، گفتن این جمله میتواند اهانت آمیز و ناراحت کننده باشد. بجای آن بهتر است که به رنج و ناراحتی که فرد سوگوار تحمل میکند اقرار کنید.

– « چطوری؟ خوبی؟ چه خبر؟ چی کار میکنی؟ »
برای اغلب افرادی که مرگ یک عزیز را تجربه کرده اند، پاسخ واقعی و درونی به این سوالات «خوب نیستم» است. هرچند قصد فرد سوال کننده جویا شدن از احوال فرد عزادار است، بدیهی بودن و خودمانی بودن بیش از حد این گونه سوالات باعث میشود که فرد عزادار مجبور به تعارف کردن یا احوال پرسی به سبکی که در عرف رایج است باشد و این خود میتواند حس سخت و دشواری برای فرد عزادار بهمراه داشته باشد.

– « دیگه میتونی به زندگی خودت برسی »
این جمله بخصوص در مواردی که فرد فوت شده دچار یک بیماری طولانی و دردناک بوده است میتواند بسیار ناراحت کننده باشد. هنوز فرد سوگوار نیاز به زمان و سپری کردن دوران عزاداری دارد. باید با دادن زمان و مکانی که وی برای عزاداری نیاز دارد از او حمایت کنید.

– « من نمیدونم چیکار میکردم اگر فلان عزیز من مرده بود »
در حالیکه این جمله میتواند کاملاً درست باشد، هیچ اثری در آرام کردن فرد سوگوار ندارد. درواقع میتواند منجر به این شود که فرد عزادار بیشتر احساس تنها ماندن و انزوا کند. بجای این جمله، عمق درد و رنجی که او متحمل شده است را بر زبان بیاورید و برای حمایت و همدلی اعلام آمادگی کنید.

– « حداقل مرگ سریع و بی درد بود / حداقل مرگ ناگهانی نبود و فرصت خداحافظی کردن داشتید / حداقل راحت شد (بخصوص وقتی فرد متوفی بصورت طولانی بیمار بوده است) »
مرگ یک عزیز فوق العاده سخت است، فرقی نمیکند چگونه اتفاق افتاده باشد. اگرچه شما سعی میکنید که به فرد عزادار نیمه پر لیوان یا نقطه مثبت قضیه را یادآور شوید، او همچنان نیاز به زمان برای عزاداری کردن دارد و در شرایط مناسبی برای نگاه کردن منطقی به این حادثه نیست.

– « نگران نباش، بزودی حالت بهتر میشه »
درحالیکه قصد کمک به فرد عزادار برای نگاه به آینده را دارید، توجه به این نکته بسیار مهم است که به او زمان لازم برای عبور از مرحله سوگواری داده شود. به هیچ عنوان وی را تحت فشار برای غلبه بر احساسات جریحه دار شده اش قرار ندهید.

****چه زمانی تسلیت بگوییم.
درک اینکه چه زمانی بهترین زمان برای تماس گرفتن و ابراز همدردی است مسلماً وابسته به نوع ارتباط و میزان نزدیکی شما با فرد عزادار یا متوفی است. به عنوان قانونی کلی: – اگر رابطه شما خیلی نزدیک است، هرچه زودتر باید تماس بگیرید. – اگر با فرد آشنایی دارید بهتر است تا زمان برگزاری مراسم خاکسپاری یا پس از آن صبر کنید. بخصوص در مورد همکاران و در روابط حرفه ای.

ایران، آلمان، اسلام، سیاست و نژاد آریایی

تصویر زیر امضاء شده ی هیتلر و اهدایی به رضا شاه است که در کاخ نیاوران نصب و نگهداری میشد.
در زیر عکس به زبان آلمانی نوشته شده است:
اعلیحضرت رضاه شاه پهلوی، شاهنشاه ایران – با بهترین آرزوها – برلین ۱۲ مارچ ۱۹۳۶ – امضای آدولف هیتلرتصویر امضا شده ی هیتلر برای رضا شاه

دو سال پیش از اهدای این عکس،‌ یعنی در ۲۷ سپتامبر ۱۹۳۴ برای اولین بار مراسمی تحت عنوان «جشن هزاره‌ی فردوسی» و بمناسبت هزارمین سالگرد زادروز فردوسی، زیر نظر وزارت فرهنگ و علوم آلمان در برلین برگزار شد. برخی برگزاری چنین مراسمی را در راستای سیاستهای تبلیغاتی حزب نازی در جلب حمایت کشورهای خاورمیانه، از جمله ایران میدانند.

در این مراسم دکتر فالن معاون وزیر علوم آلمان در ستایش فردوسی و فرهنگ ایران سخنرانی کرد. وی از دوستی آلمان و بخصوص حزب ملی سوسیالیست کارگران آلمان با ایرانیان و فرهنگ غنی این کشور صحبت کرد. وی همچنین گفت که فرهنگ ایرانیان باستان با آلمانی‌های امروز بسیار نزدیک است و هر دو از نژاد هندو-ژرمن (آریایی) هستند. در این سخنرانی دکتر فالن از رضا شاه و اقدامات فرهنگی و مدرنیته کردن ایران وی مثل ساخت دانشگاه و مدارس بسیار تمجید کرد و او را رهبری بزرگی برای ملت ایران و دوست ملت آلمان عنوان کرد. در خاتمه فالن نهایت خوشحالی خود و ملت آلمان را از برگزاری جشن گرامیداشت فردوسی در برلین ابراز کرد و از همه حاضران خواست تا همراه او بر رضاشاه درود بفرستند. در پایان مراسم نماینده دولت شاهنشاهی ایران، ابولقاسم خان نجم طی سخنرانی خود تاکید کرد که نام ایران به معنی سرزمین آریایی‌ها است.

و اما این روابط حسنه بین ایران و آلمان چگونه و از کجا آغاز شد؟ ریشه ی روابط دو کشور ایران و آلمان به چه زمانی بازمیگردد؟

 نخستین انگیزه‌های ایجاد رابطه با آلمان در سال ۱۸۵۰ میلادی و به پیشنهاد امیرکبیر مطرح شد. امیرکبیر در جستجوی یک دولت نیرومند اروپایی بود که بدون توقع استعماری با ایران روابط سیاسی برقرار کند. اما در آن زمان آلمان گرفتار هرج و مرج داخلی بود و حکومت متمرکزی نداشت. در نتیجه تلاش امیرکبیر برای برقراری روابط به شکست انجامید.

نخستین تماس دیپلماتیک ایران و آلمان در سال ۱۸۵۷ رخ داد. در این سال بود که در پاریس پیمان دوستی و بازرگانی توسط فرخ خان امین‌الملک، سفیر ایران در پاریس و کنت کارل فرانس فن‌هاتس به امضا رسید. گام بعدی سفر هیات سیاسی آلمان به ایران بود که در سال ۱۸۶۰ وارد ایران شدند و ۳ ماه مهمان ناصرالدین شاه بودند و از مناطقی از ایران بازدید کردند.
در اولین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در سال ۱۸۷۳ او ۹ روز در برلین بود و با تمام اعضای خاندان سلطنتی از جمله ویلهلم امپراتور آلمان و بیسمارک صدر اعظم آن کشور ملاقات کرد. ناصرالدین شاه تلاش کرد بیسمارک را متقاعد کند که سفارت آلمان را در ایران برپا کند ولی بیسمارک که در آن زمان منافعی برای آلمان در ایران متصور نبود، از این کار شانه خالی میکرد. همچنین شاه ایران سعی نمود مستشاران مالی و نظامی آلمانی را به ایران بیاورد ولی بیسمارک مدعی شد که چنین افرادی را در اختیار ندارد. اما سرانجام پس از آنکه ایران در سال ۱۸۸۵ سفارتخانه خود را در برلین دایر کرد، آلمان نیز سفارت خود در تهران را بنا کرد. مظفرالدین‌شاه نیز همان رویه ناصرالدین‌شاه را در پیش گرفت و خواستار حمایت آلمان در مقابل سایر دول اروپایی بود. سفر مظفرالدین‌شاه به برلین در سال ۱۹۰۲ با شکوه و تجملات ویژه‌ای بود، ولی دربار آلمان چندان استقبالی از وی نکردند.

از سال ۱۹۰۶ آلمان تلاش کرد خود را به صورت یک قدرت در ایران مطرح کند. حمایت از ایران در مناقشات مرزی با همسایه های شمالی‌اش، تاسیس بانک در تهران، ایجاد شبکه راه‌آهن که ادامه راه‌آهنی بود که آلمانی‌ها در عراق کشیده بودند و همچنین میانجیگری درگیریهای مرزی ایران و عثمانی و مجبور ساختن ترک‌ها به عقب‌نشینی، از جمله این برنامه‌ها بود.
آلمانی‌ها نیز بر این باور بودند که اجرای یک سیاست فعالانه در خاورمیانه، منافع آنان را بخصوص در بخش اقتصادی تامین می‌کند پس با درخواست ایران همراهی کردند.

دهه ۱۹۱۰ میلادی بود که ایرانیان متوجه شدند بیش از آنکه می‌بایست روی آلمان حساب باز کرده بودند و آلمان بنابر مصالح خودش گاه با دشمنان ایران از جمله روسیه توافقات مهمی انجام می‌دهد. اینکار موجب دلسردی دربار ایران از آلمانی‌ها شد. بدین ترتیب روابط دو کشور از سال ۱۹۱۰ رو به افول گذاشت. پیمان روسیه و آلمان موجب خشم مردم و دربار ایران شد.

اما با آغاز جنگ جهانی اول یک دوره مهم در همکاری ایران و آلمان بر ضد روسیه و انگلیس شروع شد. آلمان سعی داشت از طریق سازماندهی و مدیریت با پول و اسلحه، ملت‌های مسلمان از جمله ترکیه، عراق، ایران و افغانستان را بر ضد انگلستان و شوروی بشوراند تا از تمام تمرکز نیروهای این دو کشور بر مرزهای آلمان بکاهد.

در ابتدای جنگ جهانی ایران طی اعلامیه‌ای بی‌طرفی خود را اعلام کرد ولی آلمان سعی داشت ایران را از بی‌طرفی خارج سازد و به نفع خود وارد جنگ کند. این حربه موفقیت‌آمیز بود و ورود لشگرهای روسی به شمال ایران مانع از آن شد که لشگر روسیه به قفقاز سرازیر شود.

در نوامبر ۱۹۱۵ میلادی قراردادی بین ایران و آلمان به امضا رسید که دو دولت متعهد شدند از یکدیگر در برابر تهدیدات خارجی حمایت کنند و آلمان پذیرفت در صورت حمله انگلیس و روسیه، کمک‌های نظامی به ایران گسیل دارد.
در سال ۱۹۱۸ طی عهدنامه ای که بین شوروی و آلمان بسته شد شوروی مجبور بود تمامیت ارضی ایران را به رسمیت شناخته و نیروهای نظامی خود را که در حال پیشروی به سمت تهران بودند، بازگرداند.

همزمان با روی کار آمدن رضاشاه در ایران، جمهوری وایمار در آلمان که یک حکومت سوسیال دموکرات بود و مسلکی متفاوت با حکومت پهلوی داشت به قدرت رسید. با وجود تفاوت‌های اساسی روش زمامداری بین دو حکومت، آلمان برای تثبیت موقعیت خود در زمینه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی به همکاری نزدیک با ایران ادامه داد.
در این دوره آلمان در بخش نظامی و ساخت چند کارخانه اسلحه و مهمات‌سازی نیز به ایران مشارکت‌هایی می‌داد.
با روی کار آمدن حکومت نازی در آلمان، ایران در معرض توجه بیشتر آلمانی‌ها قرار گرفت.

رضاشاه و هیتلر بیش از هر زمان دیگری به هم نزدیک شدند.
با پیشنهاد آلفرد روزنبرگ*، تئوریسین بزرگ حزب ملی سوسیالیست کارگران آلمان و یکی از طراحان اصلی نسل‌کشی‌های دولت آلمان نازی،‌ در ۱۹۳۴، حکومت نازی وارد استراتژی نزدیکی از طریق حس آریایی‌ دوستی ایرانیان و آلمانی‌ها شد. طبق قوانین نورنبرگ ازدواج آلمانیها با ایرانیها که دارای «خون خالص آریایی» بودند آزاد بود. ترفندی که آلمان در این راه اتخاذ کرده بود تبلیغات گسترده فرهنگی از طریق رادیو بخصوص رادیو برلین، و همچنین ارسال مستشاران و مبلغین به کشورهای مسلمان نشین از جمله ایران بود.

در ایران بر دو محور اسلام و همچنین نژاد آریایی تاکید و تبلیغ بسیار کردند تا از این راه قشرهای مختلف مردم و دولت را به خود نزدیک کنند. تحت تاثیر این تبلیغات بسیاری از مسلمانان از جمله در ایران، به آدولف هیتلربه عنوان ناجی علیه ظلم استعمار انگلیس دل بستند. حتی برخی از روحانیون شیعه تبلیغ می‌کردند که هیتلر پنهانی اسلام آورده و برای «اعتلای کلمۀ حق» با روس و انگلیس مبارزه می‌کند**. حتی پیش از حزب نازی این تبلیغات آغاز شده بود بطوری که برخی از علمای شیعه قیصر آلمان را «ناجی اسلام» خواندند و به او «حاجی ویلهلم محمد» لقب دادند. اما قاعدتاً روشنفکران سکولار بخصوص در ایران و ترکیه نمی‌توانستند با شعار تاکتیکی «جهاد اسلامی» همراهی کنند. در کتاب «آلمانی ها و ایران«‌ نویسنده یادآور می‌شود که نظریه‌پردازان اصلی مانند آلفرد روزنبرگ، معتقد بودند که ایرانیان امروزی با «نژاد آریایی» هیچ ارتباطی ندارند، اما در عین حال بهره‌گیری از عواطف ایرانیان را برای پیشرفت مقاصد خود سودمند می‌دیدند.
وزارت تبلیغات آلمان نازی به رهبری گوبلز می‌کوشید با برنامه‌ای سنجیده، نظریات برتری نژادی و عقاید ضدسامی را در ایران گسترش دهد. فرستنده‌ی فارسی‌زبان «رادیو برلین» تبلیغ می‌کرد که آلمانی‌ها و ایرانیان از یک نژاد هستند و باید در جبهه‌ای متحد علیه استعمار مبارزه کنند. بسیاری از عوام باور داشتند که آلمانی‌ها یا اهالی قوم «ژرمن» در اصل اهل استان کرمان بوده‌اند!
یک سند جالب گزارشی است که، سفیر آلمان در تهران در سال ۱۹۴۱ به مقامات برلین فرستاده است. آقای سفیر می‌نویسد: «سفارت ما از چند ماه پیش از منابع گوناگون مطلع شده است که برخی از ملایان در سراسر کشور بالای منبر از پدیده‌ای تازه سخن می‌گویند، دال بر این که خداوند امام زمان را در هیئت آدولف هیتلر به زمین فرستاده است. در سراسر کشور، و بدون هیچ دخالتی از جانب سفارتخانه‌ی ما، شایع شده است که پیشوای آلمان برای نجات این کشور آمده است… در تهران یک ناشر عکس‌هایی از پیشوا (هیتلر) و امام علی، امام اول شیعیان، را چاپ کرده است. این عکس‌های بزرگ تا چند ماه در طرف راست و چپ ورودی چاپخانه چسبیده بود. این عکس‌ها پیام روشنی داشتند: علی امام اول است و پیشوا امام آخر.».
از طریق رادیو برلین نازی‌ها تبلیغ می‌کردند که ریشه‌ی تمام آفت‌ها استعمار انگلستان است، و هدایت این دستگاه را یهودیان به دست گرفته‌اند. آنها در توجیه سیاست ضدیهودی نازیان به آیات قران متوسل می‌شدند، و عملیات ضدیهودی هیتلر را با غزوات محمد علیه طوایف یهودی مقایسه می‌کردند.

به هر حال با شروع جنگ جهانی دوم، مجلس و مردم ایران از قدرت روزافزون آلمان خشنود بودند. آلمان توانست در سال ۱۹۴۰ رتبه اول را در تجارت خارجی ایران کسب کند. در زمان شروع جنگ جهانی دوم در حدود ۱۲۰۰ آلمانی مشغول کار و تجارت در ایران بودند.

پاورقی:

*آلفرد روزنبرگ:‌ وی معتقد بود تنها راه نجات آلمان در بازگشت این کشور به سنت‌های نژاد آریایی است و کتابی نیز با نام افسانه قرن بیستم در همین مورد نوشته بود که در کنار کتاب نبرد من آدولف هیتلر مهمترین کتاب ایدئولوژیک رایش سوم به شمار می‌رفت. وی در کتابش دین اصلی نژاد آریایی را دین زرتشت معرفی می‌کند و ادیان اسلام و مسیحیت را به عنوان دینهای یهودی نفی می‌کند.

**در کتاب «آلمانی‌ها و ایران» بقلم ماتیاس کونتزل که در برلین چاپ شده است،‌ نویسنده سند می‌آورد که برخی از روحانیون در قم هیتلر را از اخلاف پیامبر اسلام دانستند و دسته ای از علما تا آنجا پیش رفتند که گفتند هیتلر همان «امام زمان» است که برای «احیای دین محمد» ظهور کرده است!

ده نکته‌ی کوتاه از تحریفات شاهنامه

از حدود دو سال پیش یک کار تحقیقی شاهنامه نگاری بصورت تفننی آغاز کردم. یک طرح و پروژه‌ی شخصی که بیشتر از روی علاقه بود که متاسفانه بعد از حدود یکسال تحقیق و مطالعه،‌ بدلیل گرفتاریهای شخصی متوقف شده بود. مدتی است که باز فرصت دوباره ای بدست آوردم که کار از سر بگیرم و اکثر اوقات فراغت، مشغول خواندن و تحقیق در مورد شاهنامه، شخصیتها و لایه های روانشناختی داستانهای آن باشم. خوشبختانه در این راه دو همکار جدید هم که یکی استاد تاریخ هنر است و دیگری تصویرگری زبردست به یاری و جمع ما اضافه شدند.

فردوسی

حکیم ابوالقاسم فردوسی

 در این مدت نکات بسیاری را در پاورقی کتابها یادداشت کردم که لازم دیدم از آن بین، بطور خلاصه و گذارا به برخی نکات و باورهای غلط اما بسیار رایج درباره‌ی شاهنامه اشاره کنم. قبلاً‌ هم البته مقالات زیادی در این زمینه توسط متخصصین و اهل فن منتشر شده است که متاسفانه بازتاب گسترده ای نداشته است.

یکم – بسیاری از مردم بر این باورند که در شاهنامه از واژه های بیگانه و بخصوص عربی استفاده نشده است که این باوری غلط است. البته در اینکه فردوسی واژه های فارسی را به عربی ترجیح میداده شکی نیست اما در بسیاری ابیات از لغات عربی استفاده کرده که میتوان موارد زیر را مثال زد: غم، حمله، قطره، قلب، نعره، نظاره، حصار، برهان، قضا، قَدَر، ایمان، جوشن، سنان، رکاب، عنان، هزیمت،  سلیح (بمعنای سلاح)، منادی، ثریا، نبات، سحاب، عقاب، فلک، درج، صف، میمنه، عجم، عجب، محضر و صلیب. بطور کلی حدود پنج درصد از واژه های بکار رفته در شاهنامه غیرفارسی هستند.

دوم – بسی رنج بردم در این سال سی – عجم زنده کردم بدین پارسی. این بیت یکی از اشتباهات بسیار رایج درباره‌ی فردوسی است درحالیکه در اغلب نسخه های معتبر و قدیمی شاهنامه این بیت و ابیات ادامه اش وجود ندارد. جالب اینجاست که خیلی ها از این بیت برای اثبات اشتباه اول، یعنی عدم وجود واژه های عربی در شاهنامه استفاده میکنند حال آنکه در خود همین بیتِ مورد شک، کلمه‌ی عجم یک کلمه‌ی عربی است. این بیت آنقدر بین مردم مشهور شده که حتی بارها و بارها در رسانه های مختلف فارسی از آن استفاده میشود و کسی نیست بپرسد کجای شاهنامه و در کدام نسخه چنین بیتی نوشته شده است؟

سوم- بسیاری از این تحریفات و جعلیات در صد سال اخیر وارد باورایرانیان شده است و در نسخه های قدیمی تر دیده نمیشود. بنظر میرسد در نتیجه‌ی تبلیغات و سیاستگزاری فرهنگ ناسیونالیسم افراطی و تاکید نژادی در دوران حکومت پهلوی ها این رویه بصورتی هدفمند اجرا شده باشد. در آن دوران انجمنها و کتب و مقالات بسیاری درباره نژاد پارسی و ایرانی و آریایی منتشر شد که بسیاری از آنها صرفاً‌ دروغ و مجعول بود. بعنوان نمونه یک موسسه ی دولتی به نام «انجمن آثار ملی» بیش از صد جلد کتاب درباره‌ی شاهنامه چاپ کرد که در یکی از انتشارات همین انجمن تحت عنوان «یادنامه ی فردوسی» این شعر زیر آمده است:

چو کودک لب از شیر مادر بشست / محمد رضا شاه گوید نخست

اگر همدم شه بود فرّهی / فرح زاید از فرِّ شاهنشهی

شهنشاه بانوی فرخ نژاد / که شاهنشهش تاج بر سر نهاد

اینگونه اشعار و وصل کردن آنها به شاهنامه، درواقع روی دیگری از سیاست امروزی در ایران و وصل کردن حاکمان امروزی به امامان شیعه است. شاید از همین رو باشد که شاهرخ مسکوب نویسنده ی «مقدمه ای بر رستم و اسفندیار» در سال ۱۳۴۸ نوشته است: «در تاریخ سفله پرور ما بیدادی که بر فردوسی رفته است، مانند ندارد و در این جماعتِ قوادان و دلقکان با هوس های ناچیز و آرزوهای تباه، کسی را پروای کار او نیست.»

در همین باره ملک الشعرای بهار نیز از نخستین رجال با صلاحیت ادبی بود که به این تبهکاریها توجه و اعتراض کرد. او نوشته است: «این اواخر باز هم تصرفاتی در اشعار فردوسی شده و می شود. از قضا در نسخه ی شماره ی سوم و چهارم مجله ی آینده در صفحه ی ۱۸۲ شش بیت از شاهنامه دیدم که هرکدام را از یک جای شاهنامه برداشته اند، یک مصراع زیادی به آن افزوده و یک مصراع کاسته اند و در جراید و مدارس آن ها را می خوانند و یاد می دهند.»

 چهارم- بیت بسیار معروف «چو ایران نباشد تن من مباد» اساساً سروده‌ی فردوسی نیست و در نسخه های معتبری که در دسترس من بود چنین بیتی پیدا نکردم. تنها مصرع شبیه به این بیت در رزم رستم و سهراب است که فردوسی از قول هجیر به سهراب مینویسد:

چو گودرز و هفتاد پور گزین / همه نامداران ایران زمین

نباشد به ایران تن من مباد / چنین دارم از موبد پاک یاد

و اما مصرع غلط و رایج «بدين بوم و بر زنده يک تن مباد» کلاً در شاهنامه وجود ندارد و حتی ملک العشرای بهار هم در مقاله ای به این موضوع اشاره و اعتراض کرده است. به نظر میرسد این بیت و بخصوص مصرع دومش در راستای سیاستهای عرب ستیزی و ترویج وطن پرستی خاص دوران پهلوی باشد.

پنجم- این بیت «همه سر به سر تن به کشتن دهیم / از آن به که کشور به دشمن دهیم» در جنگ علیه ایران و از زبان لشگر تورانیان خطاب به افراسیاب گفته شده است. درواقع این بیت از زبان دشمن ایرانیان است که امروزه بسیاری از شاهنامه نخوانها آن را با افتخار تکرار میکنند. دلیل آن هم سرودی است بنام «مرگ وطن» که از ابیات جسته گریخته در شاهنامه ساخته شده است بدون آنکه به مضمون و مفهوم هر بیت در داستان و مکانی کاربرد آن توجه شود. حتی بیت آخر این سرود یعنی «اگر کشت خواهی همی روزگار / چه نیکوتر از مرگ کارزار» از فردوسی نیست، سروده‌ی دقیقی است که به این سرود اضافه شده است. بعدها چند بیت پراکنده یا جعلی دیگر هم به این سرود که کار ستاد ارتش رضاشاهی بود اضافه شد و در مدرسه ها و سربازخانه ها و رادیو و تلویزیون بارها پخش شد. متاسفانه این روند ظلم به فردوسی در دوران بعد از پهلوی نیز ادامه داشت و البته بشکل و شدتی دیگر.

ششم- شاهنامه‌ی فردوسی در طول تاریخ بر بسیاری دیگر از بزرگان شعر و هنر و فرهنگ ایران تاثیر گذاشته و بسیاری از شعرا از قصه ها و روایات آن آگاه بودند. بطور مثال حافظ، نظامی، سعدی و بسیاری دیگر از بزرگان شعر ایران در ابیات خود از اسطوره ها و افسانه های شاهنامه استفاده کرده اند. مثلاً حافظ بارها از جام جم، جمشید و تخت شاهی وی، کیکاووس و خون سیاوش (سیاووش) و افراسیاب و حتی رستم و کیخسرو استفاده کرده است.

من شخصاً این اشاره‌ی بسیار زیبا و غیرمستقیم حافظ به داستان بیژن و منیژه و نجات یافتن بیژن از چاه توسط رستم را خیلی دوست دارم

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل

شاه ترکان فارغست از حال ما ، کو رستمی؟

هفتم- بسیاری از باورهای غلط درباره‌ی شخصیتهای شاهنامه هم زاییده‌ی تخیل مردم است و در شاهنامه وجود ندارد. بطور مثال ماجرای دوشاخ بودن ریش رستم را هرچه گشتم در شاهنامه پیدا نکردم. احتمالاً این موضوع از این بیت برگرفته شده:

سرگرد دارد و ریش دوشاخ / کمربند باریک و سینه ٔ فراخ

که حتی در لغتنامه‌ی دهخدا هم از قول فردوسی و شاهنامه عنوان شده ولیکن چنین بیتی را من در شاهنامه پیدا نکردم. مشخص هم نیست نسخه‌ی مورد استناد دهخدا کدام نسخه بوده است. اما در رستم نامه‌ی ملک الشعرای بهار بیت زیر در وصف رستم نوشته شده است

ستبر بازو و لاغر میان و سینه فراخ  /  دو شاخ ریش فرو هشته تا میان رستم

حتی داستان کلاهخود رستم که از جمجمه‌ی دیو سپید بوده است نیز در شاهنامه ذکر نشده و اصلاً در شاهنامه رستم سر ‌دیو سپید را جدا نمیکند بلکه او را چنان محکم بر زمین میکوبد که در دم جان میدهد و سپس دشنه ای در دلش فرو میبرد و جگر از تنش جدا میکند. رستم اما در نبرد با اکوان دیو است که سر از تن این دیو جدا میکند،‌ اما باز هم راجع به اینکه جمجمه‌ی دیو را کلاهخود خود میکند در شاهنامه اشاره ای نشده است.

هشتم- مصرع معروف «ز گهواره تا گور دانش بجوی» سروده‌ی فردوسی نیست بلکه سروده ی ابوریحان بیرونی است. اما بسیاری گمان میکنند که این بیتی از شاهنامه است. حتی در ویکیپدیای فارسی هم منبع آن را شاهنامه ذکر کرده اند.

نهم- بیت «که رستم یلی بود از سیستان / منش کردمی رستم داستان» نیز از فردوسی نیست و در مقالات مختلف به آن اشاره شده ولی آنقدر این بیت برای مردم جا افتاده است که حتی در رسانه های معتبر هم به آن استناد میشود. اینکه الهامبخش فردوسی در خلق شخصیت رستم که بوده هنوز برای من مشخص نیست و باید در این زمینه بیشتر بخوانم اما در تاریخ باستان ایران،‌ سپه سالار کل سپاه ساسانیان شخصی بنام رستم فرخزاد بوده است. اینکه آیا او الهام بخش شخصیت رستم در شاهنامه است را هنوز نمیدانم.

دهم- بسیاری از داستانها، توصیفات و تخیلات مردم از شاهنامه، در واقع حاصل نقالی ها و داستان سراییهای قرنهای بعد از سرودن شاهنامه بوده است. برای دوستانی که مایل هستند متن شعر شاهنامه را همراه با قابلیت جستجوی کلمه یا بیت در اختیار داشته باشند، وبسایت گنجور را معرفی میکنم.

در پایان، یادآور میشوم که من نه شاهنامه شناس و محقق و متخصص در این رشته هستم و نه ادعایی در این زمینه دارم. نکات بالا صرفاً خلاصه ای کوتاه از آنچه طی این مدت خوانده و یافته ام بود که ممکن است ناکامل،‌ نادرست یا قابل بررسی بیشتر باشد

**حدود دو سال است که بدنبال نسخه ای از کتاب «فردوسی نامه» بقلم استاد ابوالقاسم انجوی شیرازی هستم. این کتاب در سه جلد است و من بخصوص جلد دوم و سوم را نیاز دارم. ممنون میشم اگر کسی از دوستان منبعی برای خریداری یا امانت گرفتن این کتاب سراغ دارد به من معرفی کند

ارگاسم و ده نکته ای که شاید نشنیده باشید

اُرگاسم در زبان فارسی ترجمه و معادل مناسبی ندارد. ریشه‌ی این کلمه اورگاسموس و برگرفته از زبان یونانی و به معنای «به اوج هیجان رسیدن» است. در اکثر لغتنامه های فارسی برای ترجمه‌ی ارگاسم از عبارت «اوج لذت جنسی» یا » به اوج لذت جنسی رسیدن» استفاده شده است که  ترجمه ای کامل یا روان برای استفاده در متن نیست. بهمین دلیل در این نوشته از همان کلمه‌ی انگلیسی ارگاسم استفاده کردم.

7932E123-3218-4C91-893E-2BB51A94FE28_w640_r1_s_cx0_cy8_cw0
۱- ارگاسم در واقع یک واکنش (رفلکس) در سیستم اعصاب است که مثل سایر رفلکسهای عصبی غیرارادی و خودکار میباشد. دوره ی پس از ارگاسم شامل حالاتی از جمله ریلکس شدن و ترشح هورمونهای مختلفی در بدن مثل هورمون اندورفین است که یک شبه مخدر درونی بوده و دارای ساختار شیمیایی مشابه مورفین است و به عنوان نوعی مسکن و آرام بخش عمل میکند. باور عمومی بر این است که این مرحله‌ی آرامش در زنان وجود ندارد چراکه میتوانند چندین ارگاسم پیاپی داشته باشند اما برخی منابع علمی گزارش میکنند که زنان هم مانند مردان دارای مرحله‌ی تحریک ناپذیری بعد از ارگاسم هستند.

۲- اگرچه ارگاسم اغلب در زنها از طریق تحریک کلیتوریس و در مردها با تحریک آلت جنسی اتفاق می افتد اما بطور کلی برای به ارگاسم رسیدن الزاماً نیاز به اندام و فعالیت جنسی نیست. بطور مثال در بیماران قطع نخاعی معمولاً ناحیه ای بالاتر از محل قطع نخاع بشدت تحریک پذیر میشود و از طریق تحریک فیزیکی آن ناحیه یا حتی بدون هیچ تحریکی میتوانند به ارگاسم برسند. همانطور که گفته شد ارگاسم یک رفلکس غیرارادی و خودکار سیستم عصبی همانند ضربان خودکار قلب و تنفس است و با تحریک شدن این سیستم عصبی، حتی بدون تماس با اندام جنسی، میتواند اتفاق بیافتد. ارگاسم الزاماً‌ از طریق تحریک فیزیکی رخ نمیدهد و گاهی حتی محرکهای روانی و ذهنی هم میتوانند منجر به ارگاسم شوند. حتی در یک مورد خاص دیده شده که زنی فقط از طریق مسواک زدن، بدلیل تحریک شدن سیستم عصبی مربوط به این پدیده دچار ارگاسم میشده است(۱). بهرحال ارگاسم در مردان اغلب از طریق تحریک آلت تناسلی یا تحریک پروستات اتفاق می افتد اما در زنان جدای از عمل جنسی،‌ تحریک نقاط خاص بدن و یا حتی تحریک الکتریکی واژن میتواند منجر به ارگاسم شود(۲).

۳- جنین در رحم مادر، خودارضایی میکند و حتی دچار ارگاسم میشود. اگرچه ثابت شده که در طول دوران بارداری هم جنین دختر و هم جنین پسر خودارضایی میکنند، این فقط جنین پسر است که از طریق مطالعات اولتراسوند (سونوگرافی) عمل خودراضاییش ثبت شده است. در یکی از معروف ترین مقاله های علمی در همین زمینه، بوضوح حرکت دست جنین هنگام گرفتن آلت خود و انجام خودارضایی نشان داده شده است(۳).
فراموش نکنیم که در مردان ارگاسم به معنای انزال نیست و میتواند بدون انزال نیز اتفاق بیافتد که به آن ارگاسم خشک نیز میگویند. ارگاسم و انزال دو اتفاق فیزیولوژیک مجزا هستند که البته در اغلب موارد همزمان با هم اتفاق می افتند. مردان نسبت به پدیده ی ارگاسم حساسترند و در صورت عدم ارگاسم در حین سکس،‌ دچار شرمساری بیشتری نسبت به زنان میشوند.

۴- ارگاسم حتی میتواند در هنگام مرگ مغزی نیز اتفاق بیافتد. اگر در یک بیمار مرگ مغزی که به دستگاه وصل است و سیستم گردش خون و تنفس کاملی دارد نقطه ای خاص از سیستم عصبی-نخاعی تحریک شود،‌ دستها و پاهای فرد در اغما بدون اختیار به حرکت در می آیند که به آن رفلکس لازارو نیز گفته میشود. همانطور که گفته شد ارگاسم یک رفلکس خاص در سیستم عصبی است و د اثر تحریک این رفلکس ارگاسم اتفاق می افتد حتی اگر بیمار بدلیل مرگ مغزی قادر به لذت بردن از آن لحظه نباشد.

۵-  گفته میشود که بوی مایع منی مردان در رده های سنی مختلف متفاوت است. همچنین گفته شده است که بوی مایع منی در بوی نفس زنانی که طی یک ساعت گذشته سکس کامل داشته اند قابل تشخیص است. برخی معتقدند در برخی افراد ارگاسم منجر به بوی بد دهان میشود.

۶- ارگاسم میتواند باعث قطع سکسکه شود. گزارش شده که در مواردی که سکسکه ی بیمار با درمانهای متداول قطع نشده است،‌ انجام سکس و رسیدن به ارگاسم باعث توقف سکسکه میشود. در مجله‌ی پزشکی کانادا، مقاله ای در این زمینه منتشر شده که در آن به سکسکه کنندگان مجرد پیشنهاد میشود برای درمان سکسکه خودارضایی کنند. البته هنوز بطور دقیق مشخص نیست که ارگاسم از چه مکانیسمی منجر به توقف سکسکه میشود(۴).

۷- بیش از نیم قرن است که دانشمندان در نقاط مختلف جهان مشغول مطالعه‌ی ارگاسم در زنان و مردان بوده اند. از جمله دو دانشمند به نامهای مسترز و جانسون مطالعات گسترده ای بر روی زنان و مردان در مراحل مختلف سکس انجام داده اند. اما همیشه مطالعه‌ی ارگاسم در زنان دشوارتر از مردان بوده چراکه اغلب اتفاقات مرتبط با آن داخل فضای واژن و رحم و دور از دید است. به همین دلیل مسترز و جانسون دستگاهی را اختراع کردند که حاوی دوربینی تعبیه شده بر روی یک آلت مصنوعی و متحرک مردانه‌ بود. آنها از زنان مورد مطالعه خواستند که با این آلت مصنوعی سکس کنند در حالیکه دوربین از فعل و انفعالات درون واژن فیلمبرداری میکرد. مطالعات گسترده ای بر روی ارگاسم حیوانات نیز صورت گرفته ولی بدلیل معضلات فرهنگی و اخلاقی مطالعه‌ی ارگاسم درانسان محدود است و هنوز اطلاعات در این زمینه کامل نیست(۵).

۸- یکی از ابتدایی ترین مسایل در مطالعات ارگاسم، رسیدن به یک تعریف واحد است. تا به امروز بیش از ۲۶ تعریف علمی از ارگاسم ارائه شده که همگی در کتاب روانشناسی بالینی جمع آوری شده است(۶). اختلاف نظر اصلی بر سر نوع رویکرد روانشناسانه، فیزیولوژیک، عصبی، و یا هورمونی نسبت به این پدیده است.

۹- کلیتوریس و نقش آن در ارگاسم زنان مختص به انسان نیست و در برخی حیوانات از جمله تمساح نیز وجود دارد. دلفینها و میمون ژاپنی از جمله پستاندارانی است که گاهی عمل سکس را فقط بدلیل لذت بردن و نه برای تولید مثل انجام میدهند. مثالهای متعدد دیگری از رفتارهای خوشایند جنسی در حیوانات بدون هدف تولید مثل وجود دارد از جمله لیسیدن همدیگر در خفاشها، مالیدن سر شیرهای نر به همدیگر و نیز لمس شاخهای هم در بزهای کوهی. بطور کلی بوسیدن و لمس بینی یکدیگر در بسیاری از حیوانات از جمله فیل های آفریقایی و گورخر های کوهی نیز گزارش شده است. شامپانزه ها بوسه ی دهان به دهان دارند و گونه ی میمون های بونبوس بوسه زبان به زبان (بوسه‌ی فرانسوی) انجام میدهند. همچنین در میمون های بونبوس سکس دهانی و ارگاسم از این طریق نیز رایج است(۷).

۱۰- خودارضایی در حیوانات مذکر و مونث پدیده ای شایع است اما در پرندگان این عمل کمتر دیده میشود. بچه ها خودارضایی میکنند و تنها دلیل آن لذت بردن و حس خوشایند حاصل از آن است. ارگاسم فقط پس از بلوغ اتفاق نمیافتد و در تمام دوران جنینی، نوزادی و خردسالی،‌ کودک با لمس اندام جنسی مشغول شناسایی و همچنین لذت بردن از آن است. یک اشتباه بسیار رایج بین والدین،‌ منع، تقبیح و یا حتی تنبیه کودک از این اقدام است(۸).

منابع:
۱- The Corsini Encyclopedia of Psychology, Volume 2, page 760
۲- http://en.wikipedia.org/wiki/Erotic_electrostimulation
۳- http://www.jultrasoundmed.org/content/6/2/111.citation
۴- http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC2144777/
۵- http://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S0272735800000696
۶- http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/11497209
۷- http://www.appliedanimalbehaviour.com/article/S0168-1591(09)00048-3/abstract
۸- http://www.sweetliberty.org/issues/bless/kinsey.htm#.VGAk8fnF9ps

دغدغه های ما و دغدغه های آنها

در حالیکه در ایران دغدغه های امروزی ما اسیدپاشی و نابود شدن جسم و جان آدمهاست، در گوشه ای دیگر ازجهان شبنویسدانشمندان مشغول ساخت اعضای مصنوعی برای بخشیدن جسم و جانی دوباره اند.

بیوتک نام تکنولوژی نوینی است که میتواند به فرمان مغز عمل کرده و همانند عضلات و استخوانهای طبیعی انسان حرکت کند. مکتشف این تکنولوژی که پروفسور یک موسسه تکنولوژی در ماساچوست آمریکاست هر دو پای خودش مصنوعی است. وی در ابتدای صحبتهایش میگوید «امروز من داستان ادغام انسان با بیوتیک ( اندام مصنوعی) را میگویم، که چگونه الکترومکانیک به بدن انسان متصل می شود و در درون بدن کاشته میشود و پلی برای پوشاندن شکاف بین ناتوانایی و توانایی بین محدودیتهای انسان و توانایهای انسان می باشد. بیوتیک تعیین کنند فیزیک بدن من است. بیونیک مستلزم رابطه قوی بین رشته های مختلف مهندسی است. سه رابطه قوی مهندسی در اندام مصنوعی وجود دارد: مکانیکی، چگونه اندام مصنوعی با بدن متصل می شود: پویایی، چگونه آنها مانند گوشت و استخوان حرکت می کنند. و الکتریکی، چگونه آنها با سیستم عصبی ارتباط برقرار می کنند». او در پایان سخنرانی اش اینچنین گفت: «علاقه مندم با یک موضوع دیگر سخنرانیم را تمام کنم، یک موضوع زیبا، داستان آدرین هاسلت- دیویس. آدرین پای چپش را در حمله تروریستی بوستون از دست داد. ادرین رقصنده است، رقصنده باله. آدرین برای رقص نفس می کشد و زندگی می کند. این گفته خودش است. این هنر اوست. هنگامی که او اندامش را از در حمله تروریستی بوستون از دست داد، او همچنان می خواست که به صحنه‌ی رقص بازگردد.»

آری، در سرزمین ما کسانی هستند که هنوز عطش خونخواری و خونخواهی شان فرو ننشسته و در گوشه ای دیگر از جهان، رقصنده ای را که در حمله تروریستی بوستون پایش را از دست داده تنها پس از ۲۰۰ روز صاحب پا میکنند.

ویدئوی کوتاه رقص وی را در زیر تماشا کنید