بایگانی دستهها: هنر و ادبیات
آوازخوانی در حضور زنده یاد عباس کیارستمی
سولماز نراقی در کانال تلگرامی خودش این ویدئو را برای اولین بار منتشر کرده است. ویدئویی که در دیدار با عباس #کیارستمی در بستر بیماری است.
چه تلخ و غم انگیز بود آنجا که کیارستمی اشکهایش را پاک میکند.
متن زیر نوشتهء سولماز نراقی همراه با انتشار این ویدئو است:
«دريغ از روزهاي تلخِ!
#بيمارستان_جم كه براي لختي آسودن از دردهاي فزاينده ات، به خواندن فرا مي خواندي ام:
عمري دگر ببايد بعد از وفات مارا
كاين عمر طي نموديم اندر اميدواري
ده سال گذشته بود از زماني كه براي نخستين بار اين قطعه را شنيده بودي و دلداده اش شده بودي. هر بار به اين بيت از غزل سعدي مي رسيدم مي ديدمت كه منقلب شده اي و چيزي از عمق جانت تنوره مي كشد.
با اين همه تنها و تنها يك بار ديدم كه اشك بريزي. شايد از آن رو كه مي دانستي (و تنها تو مي دانستي) كه اين آخرين بار است…
آخرين تصويرت را عزيز مي دارم
آخرين يادگارم از شيوه ي ديدن و شنيدنت
يادت گرامي باد بزرگمرد!»
آیا مولوی تنها راوی داستان فیل و اتاق تاریک است؟
بسیاری از ما داستان و شعر معروف مولوی راجع به فیلی که در اتاقی تاریک است و هر کس با لمس بخشی از بدن فیل برداشتی متفاوت دارد را شنیده ایم (برای خواندن شعر کامل اینجا کلیک کنید) اما آیا این داستان اولین بار به ذهن مولانا رسیده بود؟
در حال خواندن کتابی به زبان انگلیسی راجع به مناسبات بین فردی در محیطهای کاری بودم که دیدم در بخشی از کتاب راجع به نقطه نظرات و برداشتهای متفاوت افراد از موضوعی واحد صحبت میکند و بعنوان نمونه داستان فیل و ۶ فرد نابینا را از شاعری آمریکایی به نام جان گادفری ساکس نقل کرده است. اولین بار بود که نام او را میشنیدم و اولین حدسم این بود که داستان را از روی شعر مولوی (که در غرب به نام رومی میشناسندش) بازنویسی و به نام خود منتشر کرده است. ( از اینجا میتوانید راجع به این شاعر بیشتر بخوانید). اما واقعیت چنین نبود. درست است که شعر مولوی چند قرن پیشتر سروده شده بود و جان گادفری شعرش را در قرن ۱۹ میلادی نوشته است اما اولین راوی این داستان مولوی نبوده است. خود مولانا داستان را از اسلاف خود شنیده بوده.
پس از جستجویی مختصر راجع به این داستان و مبدا آن با نکات جدید و جالبی آشنا شدم. ریشهء این داستان درواقع به جنوب شرقی آسیا و آیینهای جین و بودایی و هندویی برمیگردد. بعدها این داستان عارفانه وارد روایات صوفیان مسلمان هم وارد شد.
وجه مشترک این داستان وجود گروهی از مردان نابینا (یا مردانی در اتاقی تاریک) است که تا آن زمان فیل ندیده بودند و همگی به فیلی که روبرویشان بود دست میکشند و چون هر کدام عضوی متفاوت مثل عاج و گوش و خرطوم و پای فیل را لمس میکنند تصویری ناقص از واقعیت و ماهیت فیل توصیف میکنند. هرکدام از آنها فقط بخشی از واقعیت را برداشت کرده اند ولی از دید خودشان فیل همانی است که با دست خود لمس کرده اند. تفاوت نوع نگاه یا نوع برداشت و یا میزان اطلاعات این افراد باعث میشود که به نتیجه گیری مشترکی دست پیدا نکنند و با هم اختلاف نظر داشته باشند. در این داستان هرچند هیچ کدام از طرفین اشتباه نمیکند هیچ کدام هم قادر به یافتن و توصیح حقیقت کامل نیست.
اما جالب آنکه این داستان برای اولین بار توسط سنایی غزنوی بصورت شعر فارسی در آمده است و بعد از حدود ۱۰۰ سال مولانا نیز آن را بصورت شعری در مثنوی معنوی خود آورده است
برای خواندن خلاصهء روایات مختلف از این داستان اینجا کلیک کنید
برای خواندن بیشتر راجع به شش مرد نابینا و فیل به زبان انگلیسی اینجا کلیک کنید
معنای زندگی

آواز خواندن مونترالی ها مقابل خانهء لئونارد کوهن
گروهی از مردم مونترال دیروز در محلهء پلاتو روبروی خانهء لئونارد کوهن جمع شدند و در بزرگداشت او با هم آواز خواندند
مار در آرم سازمانهای بهداشت و درمان نشانهء چیست؟
یکی از اماکنی که هربار در اصفهان مهمانی از شهر یا کشور دیگری دارم حتما همراهشان میروم کلیسای وانک است. روی دیوارهای داخل کلیسا نقاشی داستان خلقت از آدم و حوا شروع میشود و تا آخرالزمان و روز داوری ادامه دارد. امسال تابستان برای اولین بار این نقاشی نظرم را جلب کرد. عجیب بود که تا بحال ندیده بودمش و برایم جالب بود که هنوز مرز حماقت و جهالت مسوولین به نقش و نگارهای داخل کلیسا نرسیده و آنها را مثل اماکن دیگر تاریخی اصفهان سانسور نکرده اند و روی آن را گچ نگرفته اند

بخشی از داستان موسی و قوم بنی اسرائیل بر دیوار کلیسای وانک
از آرتینه، دوست قدیمی و ارمنی ام ماجرای این نقاشی را پرسیدم که از روی کتاب مقدس مسیحیان ماجرا را برایم نقل کرد. میگفت موسی قوم بنی اسرائیل را از دست فرعون مصر آزاد میکنه و تا به کنعان ببرد اما به دلیل مشکلات مختلف مسیر چهل روزه ای که قرار بوده طی کنند چهل سال طول میکشه و مجبور شدند بارها و بارها اون مسیر را پیاده طی کنند. تا اینکه مردم شروع به اعتراض و شکایت میکنند که ای کاش در مصر مانده بودیم و اصلا نمی آمدیم و خلاصه ناشکری میکنند. در آن زمان طبق کتاب مقدس، مجازاتِ گناه و ناشکری خیلی شدید بوده «پس خداوند، مارهای آتشی در میان قوم فرستاده، قوم را گزیدند و گروهی کثیر از اسرائیل مردند. و قوم نزد موسی آمده و گفتند: گناه کرده ایم زیرا که بر خداوند و بر تو شکایت آورده ایم، پس نزد خداوند دعا کن تا مارها را از ما دور کند.» و خدا به موسی میگوید :«ماری بساز و آن را بر نیزه ای بردار، و هر گزیده شده ای که بر آن نظر کند خواهد زیست».
آرتینه میگفت که یکی از ریشه های وجود مار به عنوان سمبل درمان و پزشکی در طب قدیمی همین ماجرا بوده. این گفتگو باعث شد در اینترنت جستجویی کنم و متوجه شدم که داستانهای افسانه ای و اسطوره ای دیگری هم مرتبط با این علامت وجود داشته. مثل داستان عصای چاووش هِرمِس که از خدایان یونان باستان بوده است. عصایی که از دو مار در هم تنیده تشکیل شده است و نماد فعالیت چاکراها حتی در طب سنتی هندی و یوگا هم بوده است. هرمس افسونهای خود را به یاری این عصا جاری میساخته است.

عصای چاووش هرمس
داستان دیگر ماجرای چوبدست اسقلبیوس است. اسقلبویس یا آسکِلِپیوس در یونان باستان بعنوان خدای سلامت و بهبودی شناخته میشده است و در آن زمان برای بزرگداشت آسکِلِپیوس، مارهای غیرسمی در مراسم و آیین درمانی بکار گرفته میشدند، این مارها در میان اتاق استراحت بیماران و زخمیها میخزیدند.

عصای آسکلیبوس
حتی در متن سوگندنامهء اصلی بقراط هم آمده است: «من به خدایان سلامت و تندرستی آپولون و آسکلپیوس و هایجیا و پاناسیا و به تمام خدایان سوگند میخورم…» امروزه همچنان سازمانهای درمان و بهداشت زیادی سراسر دنیا از مار در علامت و نماد خود استفاده میکنند از جمله سازمان بهداشت جهانی که لوگوی آن را در پایین می بینید

آرم سازمان بهداشت جهانی
نقاشی های روی دیوار در توالتهای زنانهء تورنتو


موسیقی به هر بهانه
کاری متفاوت از محسن طاهرزاده و اعضای خانواده اش.
محسن طاهرزاده از اساتید دف نوازی است که در کانال تلگرام خود این کلیپ را که بهمراه اعضای خانواده اش اجرا کرده منتشر کرد.
لینک کانال تلگرام محسن طاهرزاده:
https://telegram.me/mohsenmaryamdaf
دختر دبستانیِ آواز خوان، بزرگ شد
چند سال پیش این ویدئوی دختر دبستانی را دیدم و همیشه نگران بودم که چنین دختران و چنین استعدادهایی تلف شوند اما درود میفرستم به خانوادهء این دختر که قدر گوهر دانستند. امیدوارم در آینده کارهای بیشتر و جدی تری از این خوانندهء خوش صدا داشته باشیم
فرهاد دریا
بواسطهء دوستی افغانستانی با ترانه ای از خوانندهء ۵۳ سالهء افغان به نام «فرهاد دریا» آشنا شدم که پس از همان چند ثانیهء نخست، ترانه به دلم نشست.
فرهاد خواننده ای ساکن آمریکا و از جمله تاثیرگذارترین خوانندگان معاصر افغانستان است. او از سال ۲۰۰۶ سفیرصلح سازمان ملل در افغانستان بوده است. در کنسرتهایش در کشورهای مختلف ترانه هایی به زبانهای فارسی، پشتو، اردو، ازبکی و انگلیسی اجرا کرده و کنسرتهایش در افغانستان همواره رایگان بوده است.
یکی از کارهای اخیر وی ترانهء اوغایتا (اون وقتها) است که اشاره به زمانهای قدیم و گذشته، احتمالا دههء ۴۰-۵۰ میکند. متن شعر ترانه را میتوانید در پایین بخوانید
او غایتا چی غایتا بود (اون وقتها چه وقتهایی بود)، او غایتا، اوغایتا
او غایتا چی غایتا بود، او غایتا، اوغایتا
غایتای عاشقی بود، وقتهای کاکگی بود، این دلکی دیوانه، جوان از تازگی بود
گلبته های خانه سرشار از زندگی بود، او غایتا، او غایتا
امنیت برقرار بود، امنیت تیت کود بود، بین دلهای ما پر بود
درختان عکاسی پیره دار کابل بود، جوانها احمد ظاهر میشنودند
کودکان برگ چنار میسرودند، جوانها احمد ظاهر میشنودند
چوچه ها قو قو قو قو میسرودند
ملا درمسجد بود او غایتا، معلم در مکتب بود او وختا (وقتها)، هنوز عاشقی و جوانی تمام مطلب بود او وختا (وقتها)، او غایتا، او غایتا
هنوز از عشق و اخلاص، برکت بود در بازار، هنوز زمینهای خدا گندم میداد نه کوکنار
هنوز، هنوز، هنوز بهشت انام مادران بود، هنوز کنار سفره جا برای خواهران بود
قانون با حیبت بود اوغایتا، رهبر با ملت بود او وختا (وقتها)، گردن کلفت همسایه پیش روی ما پت بود او وختا (وقتها)
او غایتا، اوغایتا
نان بی سیاست میخوردیم، آب بی سیاست میخوردیم ، دور از سیاست پیر گشته، آدم واری میمردیم
او غایتا چی غایتا بود، او غایتا، او غایتا
غایتای عاشقی بود، وقتهای کاکگی بود، این دلکی دیوانه، جوان از تازگی بود
گلبته های خانه سرشار از زندگی بود، او غایتا، او غایتا
ترانهء دوستی
ترانهء خلوت دل که از کارهای قدیم و بسیار محبوب اوست
شاید معروف ترین و شناخته شده ترین ترانه اش در ایران، ترانهء گردش چشم سیاه تو است
و ترانه ای شاد به اسم شیشتا باشم