در تبرئه و تخطئه میر سبزپوشان

بقلم دوستی با تخلص آقا دوا:

در تبرئه و تخطئه میر سبزپوشان

تذکر! دوست عزیز اگر شما:
براندازی هستید که رویایتان در فردای رژیم چنج آن است که از هر تیر چراغ برق، آخوندی آویزان شود
یا
قربانیان دهه شصت را مشتی جوجه کمونیست کافر یا منافق بدتر از کافر می‌دانید که هر چه بر سرشان آمد، حقشان بود
یا
چنان عشقی از میر حسین در دل دارید که کوچکترین حرف و نقدی بر وی را بر نمی‌تابید،
خواندن این مطلب برای شما خوشایند نیست!


پس از بیانیه اخیر موسوی، اینجا و آنجا مطالبی در مجازستان منتشر می‌شود که فصل مشترک همه آنها این است «آقای موسوی! تو که خودت دستت آلوده به کشتار ۶۷ و اعدام‌های دهه شصت است از کشتار حرف نزن، ببند دهانت را که اگر عدالتی بود تو باید در جایگاه متهمان می‌نشستی»

بد ندیدم نظر و رای خودم را با شما به اشتراک بگذارم:

۱- ابتدا روشن کردن چند اصطلاح حقوقی: شخصی تعمدا دشنه‌ای در قلب شخص دیگری فرو می‌کند و وی را به قتل می‌رساند. او «مباشر » است و در قتل «مباشرت » کرده است. شخص دیگری، دست و پای مقتول را می‌گیرد تا مباشر به انجام قتل مبادرت ورزد. او در قتل « مشارکت» کرده است. شخص سوم، ابزار قتل یعنی دشنه را به این قصد خریداری کرده و با علم در اختیار قاتلین می‌گذارد. او در قتل «معاونت» داشته است. این از تفاوت مباشرت، مشارکت و معاونت.

۲- فکر نکنم حتی سر سخت ترین دشمنان موسوی مدعی مباشرت یا مشارکت او در اعدام‌های دهه ۶۰ باشند. وضعیت آمر و آمریت ماجرا هم که اظهر من الشمس است!

۳ – معاونت؟ حقیقتا بحث حقوقی‌‌اش را نمی‌دانم. آیا می‌شود فرضا به استناد اینکه بودجه و امکانات نیروهای امنیتی و یا قوه قضاییه و‌ سازمان زندان‌ها از طرف دولت موسوی تامین می‌شده است او را به معاونت در این کشتارها متهم کرد؟! یکی از اعضای هیات‌های مرگ نماینده وزارت اطلاعات بوده است. به این اعتبار، آیا نخست وزیر هم معاونت در جرم داشته است؟آیا می‌توان معنای معاونت را تا این حد گسترده و موسع در نظر گرفت؟ آیا می‌توان فرضا رکن «وحدت وجود قصد» را در این معاونت محقق شده فرض کرد؟ به عبارت دیگر آیا ثابت شده است این معاون از برنامه و قصد آمرین و مباشرین و مشارکین آگاهی کافی داشته و خواستار حصول نتیجه از طرف مباشرین هم بوده است؟ پاسخ به این سوالات نه برای من و نه برای آنان ‌که موسوی را متهم می‌کنند، ممکن نیست. روزی اگر کلیه جزییات روشن شد و آفتاب حقیقت بر تاریک‌خانه مخوف دهه شصت تابید می‌توان قضاوت صحیح داشت.

۴- آیا موسوی قبل و یا در حین این جنایت از آن مطلع گردید؟ آیا پس از اطلاع، اقدامی در توقف و یا مخالفت با آن به عمل آورد؟ به فرض مثبت بودن پاسخ اول و منفی بودن پاسخ دوم،آیا او را مستحق مجازات می‌کند؟ خیر چون ترک فعل در این فقره موجب کیفر نیست. آنچه در معاونت مهم است تحقق عمل مادی مثبت است.
مثال: شما با دوست خود در خیابان هستید. دوستتان با شخصی درگیر می‌شود و او را بیگناه به قتل می‌رساند. شما تنها نظاره‌گر ماجرا هستید و اقدامی برای بازداشتن دوست خود نمی‌کنید. آیا شما را می‌توان به دادگاه کشاند؟
به عنوان مطلع یا شاهد، بله.
به عنوان متهم در معاونت یا مشارکت در قتل، خیر!

۵- آیا خانواده مقتول مثال بالا، حق دارند از شما بپرسند چرا هیچ اقدامی نکردی، چرا در درگیری دخالت نکردی، چرا فقط نظاره گر بودی؟ قطعا بله! هر کسی را می‌توان به چالش کشید، پرسشگری بدیهی‌ترین حق خانواده داغدار مقتول است. موضوع کاملا برای کشتار ۶۷ نیز صادق است.

۶- موسوی سوای دخالت یا عدم دخالتش در اجرای این کشتار، آیا شخصا و قلبا راضی به حذف این‌گونه مخالفان سیاسی بود؟ آیا سکوت سی ساله‌اش در این خصوص، نشان رضایت او به توسل به چنین اقداماتی نیست؟ خود میرحسین بهترین کسی است که می‌تواند به این سوالات پاسخ دهد. ولی الزاما هر سکوتی نشان رضایت نیست، به تجارب شخصی خود رجوع کنید، این مطلب را تایید خواهید کرد. آیا سکوت در برابر جنایت، اخلاقا مذموم است؟ قطعا هست ولو اینکه این سکوت مستلزم هزینه بالا باشد. ولو اینکه تاکنون در مجموعه مقامات عالی رتبه نظام، تنها یک نفر (مرحوم منتظری) جسارت، شجاعت و شرافت شکست این سکوت را داشته است. بالا بودن هزینه اعتراض و ساکت نبودن، رافع مسوولیت اخلاقی نیست.

۷ – موسوی یکبار برای همیشه باید تکلیف خود را به این جریان روشن کند، مشخص کند که هنوز خواهان برگشت به دوران طلایی امام راحل هست یا خیر، روشن کند که اعدام‌های ناعادلانه و گسترده دهه شصت، آزار و شکنجه معترضین (که به گفته مرحوم منتظری روی ساواک را سفید کرده بود) هم از افتخارات این دوران طلایی محسوب می‌شود یا نه؟ موسوی در این باره نه تنها تکلیف اخلاقی و وجدانی دارد
که از باب مسوولیت سیاسی و اجتماعی هم بر آن تکلیف دارد. هر کنشگر سیاسی باید خط و موضع روشن خود را با اعدام، سرکوب، شکنجه و حذف صریحا و بدون لکنت اعلام کند. سکوت، و بی تفاوتی در برابر خون آن را نمی‌شوید و پاک نمی‌کند. سکوت در برابر جنایت تنها به تکرار و تسلسل جنایت کمک می‌کند. کشتار ۶۷ متکی به اعدام های اوایل دهه شصت بود، سرکوب کوی دانشگاه متکی به خشونت‌های دهه شصت، سرکوب جنبش سبز مستظهر به تجارت سرکوب کوی دانشگاه، سرکوب خونین اعتراضات دیماه ۹۶ پشتگرم به سرکوب ۸۸ و الی آخر. اولین گام در کاهش احتمال بروز و تکرار جنایت و کشتار در آینده، موضع‌گیری مشخص درباره این زنجیره است. باید از سرچشمه شروع کرد. میر حسین به عنوان کسی که مرجعیت سیاسی دارد اخلاقا، شرعا و عرفا مسوولیت دارد که تکلیفش را نسبت دهه شصت روشن کند.

۸ – ساواک اسماً و قانوناً زیر مجموعه نخست وزیری بود، هویدا هم نخست وزیر. ولی در عمل سازمان امنیت در اختیار شاه بود و تنها به وی پاسخگو. فکر نکنم جز آنها که مانند خلخالی و امثالهم می‌اندیشند، کسی باشد که جنایات ساواک را به پای امیر عباس هویدا بنویسد، چرا که وی تنها یک کارگزار بود و مسوول رتق و فتق امور جاریه مملکت. آیا چنین استدلالی را می‌توان در خصوص میر حسین موسوی به کار برد؟ اگر پاسخ منفی است، آنها که در ابتدای نوشتار ذکرشان رفت باید دفعه بعد که خواستند مرثیه‌ای بر مرگ و اعدام ناعادلانه هویدا بنویسند، اندکی درنگ کنند! هر گاه به استاندارهای دوگانه رسیدید، درنگ کنید!
بسیاری از اعدام شدگان اول انقلاب هیچ دستی در کشتار و شکنجه نداشتند. صرف حضورشان در ساخت قدرت برای مهدورالدم بودنشان کفایت می‌کرد، از فرخ‌لقای پارسا وزیر آموزش و پرورش گرفته تا غلامرضا نیک‌پی، شهردار تهران. اگر کسانی از براندازان همین نظر را در خصوص جمهوری اسلامی و کارگزارانش دارند، هیچ ایرادی ندارد. صرفا برای یکی چون من مشخص کنند حد انتقام و حسابکشی و جوخه اعدامشان کجاست؟ معیار و ملاکشان برای شناسایی و محاکمه جنایتکاران چیست؟

آیا بخشدار سال ۶۶ خاورشهر هم به حساب آنکه گورستان خاوران در محدوده او بوده است شامل خشم انقلابی خواهد شد؟ آیا نماینده فلان منطقه دورافتاده در مجلس هم از عمال جنایتکار رژیم محسوب می‌شود؟

۱۰- براندازان اگر گمان می‌کنند که به تنهایی قادرند به هدف غایی خود که حذف رژیم جمهوری اسلامی است برسند، به نظر من سخت در اشتباهند. جامعه امروز ایران آنقدر متکثر، متنوع و متشتت است که هیچ راهکار و برون رفتی از شرایط نامطلوب و بحرانی کنونی بدون اجماع حداکثری و بدون همراهی ملی به نتیجه نخواهد رسید. این راهکار خواه شرکت در انتخابات آتی مجلس باشد یا قیام مسلحانه علیه حکومت، شرط موفقیتش همراهی و همدلی اکثریت مطلق جامعه است. برخوردهای سلبی و حذفی با بیانه اخیر موسوی، پراکندگی و مرز بندی پر رنگ ‌تر میان کنش گران سیاسی و اجتماعی را سبب می‌شود. خرد سیاسی اقتضا می‌کند که با موسوی و پشتوانه اجتماعی که دارد همدلی کرد تا آنها را از خود راند.

۱۱- خون به خون شستن، محال آمد محال!

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s