واکنشها نسبت به خلبان آلمانی که با خودکشی اش جان انسانهای دیگر را گرفت از یک نظر تاسف بار بود. اینکه هنوز چقدر در جوامع مختلف نسبت به ماهیت و اهمیت بیماریهای اعصاب و روان بی اطلاعی و نگاه منفی وجود دارد. احتمالا شما هم در خلوت و یا در جمع چند فحش نثار خلبان کرده اید و البته خشم و ناراحتیتان هم قابل درک است.
اما اگر همین اتفاق در اثر سکته قلبی رخ داده بود، ولو اگر خلبان اهل ورزش نبود و روزی دو پاکت سیگار میکشید و غذای پرچرب میخورد، دیگر خبری از این خشم و دشنام نبود.
چرا؟ چون هنوز خیلی از مردم، اختیار عمل و رفتار فرد افسرده (یا دیگر مبتلایان اختلالات روانی) را خارج از دستشان نمیدانند و قضاوتها و تصمیم گیریهای این افراد را ناشی از بیماری آنها نمی بینند.
خلبان افسرده در افکار عمومی تبدیل شد به یک جانی شیطان صفت و تمام مسولیت این حادثه برگردن او افتاد. در حالیکه به اعتقاد من مسولیت اصلی برعهده شرکت هواپیمایی و حتی دوستان، همکاران و خانواده ی بیمار است که روند بیماری و درمان خلبان را زیر نظر نداشتند و نهایتا به وی اجازه پرواز داده اند.
متاسفانه بیماریهای اعصاب و روان علیرغم شیوع فراوان، هنوز تابو هستند و بدتر اینکه نتایج و آسیبهای ناشی از این بیماریها بعنوان عوارض بیماری دیده نمیشوند.