نقدهای منصفانه و غیرمنصفانهء زیادی راجع به #خاتمی نوشته شده. مقاله های منطقی و غیرمنطقی زیادی هم در دفاع از خاتمی منتشر شده.
همین که تا این حد له یا علیه یک فرد واکنش وجود داره خودش نشون میده که چه جایگاه ویژه و حساسی در عرصه سیاست و جامعهء ایران داره.
اما خاتمی، برای من همیشه فراتر از یک شخص سیاسی بوده و هست. خاتمی برای منی که حیات و شخصیت اجتماعی خودم را با ظهور خاتمی در انتخابات ۷۶ آغاز کردم، یکجور هویت بود. یکجور آرمان و امید برای پیشرفت و اصلاح.
گرچه در طول زمان و در طی فعل و انفعالات مختلف سیاسی، هیچکدام از آرمانهای آن دوران تحقق پیدا نکرد اما خاتمی دیگر بخشی از وجود و گذشته و ماهیت من شد. من با خاتمی خودم را و حضور فعال خودم را در جامعه پیدا کردم. من با خاتمی رشد کردم. بزرگ شدم. خوب یا بد، خواه ناخواه، درست یا غلط، چنین حسی در من وجود دارد و تا آخر عمر هم شاید باقی بماند.
فضایی که در دوران #اصلاحات خاتمی بوجود آمد برای من و بسیاری از هم نسلان من هیچگاه تکرار نشد. فضایی پر از تنش و التهاب و آرزو و هیجان و امید. روزهایی که هر روز ظهرش، کف خانه مان با روزنامه های رنگارنگ فرش میشد. روزهایی هرچند کوتاه و گذرا که جامعهء منفعل و حرّاف به جامعه ای فعال و پیگیر تبدیل شده بود.
شاید برای خیلیها که هم نسل من نیستند یا آن روزها را آنگونه که من تجربه کردم حس نکرده اند، این حرفها عجیب و مضحک باشد. شاید در دلشان فحشی بدهند و شاید مسخره هم کنند. درکشان میکنم گرچه آنها هیچگاه قادر به درک حس درونی من و امثال من نیستند.
گرچه آنها مثل ما خاتمی را زندگی نکردند و با شور و حال تکرار نشدنی آن سالها بزرگ نشدند.
آن سالهای بی مثال که #آقای_خاص پس از دو دهه خفقان و سیاهی و جنگ و بحران آمد و بر درخت آرزوهای جامعه ای خسته و سرخورده شکوفه های امید را جوانه زد. آمد و نهال یک آرمانشهر مدنی را در برهوت عرصهء سیاست ایران کاشت و البته افسوس که نه توان محافظت از آن نهال را داشت و نه فرصت و ابزار کافی.
آخرین تصویر خاتمی بعنوان رییس جمهور، دست در دست محمود احمدی نژاد است و نه چندان خوشحال چشم در چشم دوربین، چشم در چشم ما، نگاه میکند. نگاهی خسته و شکست خورده که نوید روزهایی شوم در خود داشت.
چهار سال بعد از آخرین حضور خاتمی بر مسند سیاست، #میرحسین آمد. میرحسینی که با آرمانهای امام خود را به جامعهء جوانی که هیچ شناختی از او نداشت معرفی کرد. میرحسینی که موجی از تردید و امید را باز به جامعه بازگرداند. میرحسینی که تا پیش از تقلب در انتخابات و اتفاقات سیاه پس از آن و شکل گیری جنبش سبز، بسیاری از مردم او را آنچنان که بود و اینچنین که هست نمیشناختند.
خیلی ها، از جمله من، تنها به اعتبار شال سبزی که خاتمی بر شانهء میر انداخت و از ترس تکرار احمدی نژاد به میر رای دادند و بعد از کودتای ۸۸ بود که میرحسین، همانی که خط قرمزش حق مردم بود، را شناختند. همانی که امروز بی رسانه در #حصر است.
#رسانه_خاتمی_باشیم
#رسانه_خاتمی_باشیم
لایکلایک
دوران خاتمی دوران نوی در جامعه ی سباسی بسته و ترسناک ما بود مه متاسفانه نه بخش اجتماعی و نه بخش سیاسی هیچ کدام توان درک آن میزان از پویایی و رشد و تعقل رو نداشتند. علیهذا سیاسیون و سردمداران ما جو متشنج و تاریک و بسته و رعب انگیز جامعه را بعد از خاتمی بوجود آوردند و بسیار حفظش کردند تا بتوانند مدار چپاول خودشان را داشته باشند. موسوی همان اندیشه های خاتمی بود که در زمان نا مناسب برای مردمان نا مناسب عرضه شد و عاقبتش را شاهدیم. از نظر بنده اتفاقی که برای موسوی و خاتمی می افتد بیشتر بخاطر مبزان بسبار بالاتر اعتلای اندیشه شان نسبت به جو عمومی جامعه است. همان طور که در مناظره ها هم شاهد بودیم که ادبیات آقای موسوی بسیار قوی تر از سطح فهم عمومی جامعه بود در حالیکه ادبیات آقای احمدی نژاد حول و حول دروازه غار و همان طرف ها می گشت و همه هم خوششان می آمد!
لایکپسندیده شده توسط 1 نفر