دوستی این را برای دوستی که بعد از چند سال فکر برگشتن به ایران داشت نوشته…
«دیوانه خیلی خری اگه بر گردی ایران. خیلی خری اگه آزادی اونجا رو ول کنی و بیای توی این خراب شده ی عزاگرفته. دوست خواهرم که چندین سال خارج بود اومده ایران و دیشب یه مهمونی دوستانه گرفته. مهمونی توی باغ یکی از دوستای دیگه بوده . توی این اکیپ سه تا مرد بوودن مابقی زن.
دوستا بعضیها با شوهراشون رفتن و بقیه مجرد ، میگم مجررررد یعنی حتی دوست پسراشونو نبردن . خلاصه که نمیدونم چطوری ولی ساعت هشت شب میریزن همه رو میگیرن . ساعت ۱۲ شب خواهرم اسمس داد که ما رو گرفتن و دارن میبرن امنیت اخلاقی.
بماند دیشب چطور صبح شد .از ساعت ۷ صبح ما سه تا خواهر رفتیم پشت در امنیت اخلاقی ولی اون بدبختا رو برده بودن بازداشتگاه آگاهی رفتیم اونجا. کلی مجرم و دزد و قاتل هم آورده بودن . اونا که اومده بودن دنبال دختراشون فقط گریه میکردن.
بماند که چه رفتار زشتی با ماها میشد ولی بالاخره آوردنش دادگاه تا حکم ببرن. فکر کن واسه یه مهمونی دور همی کوچولو ۶ تا زن را گرفتن انداختن زندان اون سه تا مردها هم با زنهاشون بودن، زنهاشونو آزاد میکنن مردها رو میگیرن، بخاطر یه مجلس که بجز یکی از مردها کسی حتی لب به مشروب نزده بوده. چنان تحقیر شدیم که نگو. آخر سر هم که قاضی حکم به آزادی داد مامورهای امنیت اخلاقی گوشی موبایل هیچکدومشونو پس ندادند. گفتند بیاید امنیت اخلاقی بگیرید.
از ساعت چهار اینا رو بردن توی امنیت اخلاقی موبایلشونو بهشون بدن که بیان بیرون هنوووووز نیومدن. نه نامی ازشون هست نه نشونی.
وای از خودم، از هر کسی که توی این خراب شده زندگی میکنه و دستش به هیچ جایی بند نیست متنفرم.
دیوانه بعد تو میخوای برگردی توی این مملکت.
این مملکت ارزش نفس کشیدن نداره چه برسه که قلبت بخواد براش بتپه. ما هنوز به مامان بابام نگفتیم، بچه ها دعا کنین آزادشون کننن، همه میگن اینا دیگه غیب میشت تا بعد از اربعین»