سفر

سالها پیش در شهرستان سمیرم کار میکردم. شهری با ۲ خیابان اصلی، بدون هیچ چراغ قرمز و یا چهارراه، و جمعیتی حدود سی هزار نفر. مجموع سه سال و نیم زندگی در سمیرم و روستاهای اطرافش تجربه ها و خاطرات زیادی برایم به ty215492همراه داشت.
یکی از خاطرات آن سالها روزی است که با چند نفر از اهالی شهر مشغول گپ زدن بودیم که یکی از آنها علت آمدن من به سمیرم را سوال کرد. دلایل شخصی زیادی داشتم اما کوتاه گفتم زندگی در شهرهای بزرگ را دوست ندارم.
چشمهایش گرد شد و با تعجب از من پرسید به نظر شما سمیرم بزرگ نیست؟!؟!؟
لبخندی زدم و گفتم چرا نسبت به برخی شهرهای دیگر خیلی بزرگ است.
اما این حرف او همیشه در ذهنم باقی ماند. اینکه برای کسی که جایی غیر از محیط زندگی اش را تجربه نکرده، دنیای او در محیط پیرامونش خلاصه میشود. دنیای او آنقدر کوچک میشود که شهری که از شمال تا جنوبش را با ماشین میشود در ۱۰ دقیقه طی کرد، دیگر کوچک قلمداد نمیشود.
همانجا بود که با خودم گفتم زندگی من، رویاهای من، دنیای من نباید کوچک بماند. باید سفر کنم. نه! سفر کافی نیست! باید در مکانهای مختلف زندگی کنم. باید هرچه بیشتر تجربه کنم.
باید هر چه بیشتر بیاموزم. هیچ چیز و هیچ کس نباید مانعی بر سر راهم باشد، هرچند همیشه در عبور بودن، همیشه در گذار بودن سخت است.
اما میدانم آن روزی که کوله بارم را زمین خواهم گذاشت، آخرین روز من است.

یک دیدگاه برای ”سفر

بیان دیدگاه