هرچه دلم خواست همان میکنم
خوب و بد خویش عیان میکنم
گرچه زمین میزندم روزگار
من نه دگر آه و فغان میکنم
از پس تاریکیِ پس کوچه ها
نقشهی دل نورفشان میکنم
موعظه گر گویدم از این و آن
من نه ازاین و نه از آن میکنم
پای نِهَم در ره بی رهنمای
کوچ ازین فصل خزان میکنم
فرصت آخر تو بگو پیش روست!
باز خطر بر سر جان میکنم
«شبنویس»