خدمات درمانی بیمارمحور چیست؟

روز گذشته این مقالهء‌ اخیرم در روزنامهء شرق  (اینجا کلیک کنید) بطور خلاصه منتشر شد. به همین دلیل متن کامل را در شبنویس هم منتشر میکنم

2624e19این روزها بحثهای زیادی درباره خدمات درمانی و پزشکی مطرح شده است. یکی از مناقشات بر سر حق و حقوق بیمار و نحوهء ارائه خدمات درمانی است.
در نظام سلامت ایران بطور سنتی رابطهء درمانی همواره پزشک-محور بوده است. اما نزدیک به دو دهه است که در بسیاری از کشورها اصطلاح خدمات درمانی بیمار-محور بجای خدمات پزشک-محور بکار برده میشود. طی ده سال گذشته تحقیقات زیادی بروی نظام درمانی بیمار-محور انجام شده است که مشخصا نشان میدهد این رویکرد باعث کوتاه شدن طول درمان، افزایش رضایت، کاهش خطای پزشکی، کاهش هزینه های بیمارستانی، و در مجموع بهبود وضعیت درمانی میشود.
اولین بار در سال ۱۹۹۳ تعریف جامعی از خدمات بیمار-محور ارائه شد که به ابعاد مختلفی اشاره کرد، از جمله احترام به ارزشها و اولویتهای بیمار، کمک به بیماران و حمایت احساسی، رفاه و راحتی بیماران، آموزش بیمار، تداوم و هماهنگ بودن خدمات درمانی، احترام به همراهان بیمار اعم از اعضای خانواده و دوستان و مشارکت دادن آنها در روند درمان، و نهایتا دسترسی آسان به خدمات درمانی. همچنین برای رسیدن به این مرحله آموزش و نظارت بر عملکرد پرسنل درمانی نیز از موارد کلیدی و ضروری است.
خدمات بیمار-محور یک رویکرد نسبتا نوین است با هدف برنامه ریزی، ارزیابی و اجرای خدمات درمانی جامعه و قابل اجرا برای تمام بیماران در هر سن و در هر سیستم درمانی است. فراموش نکنیم که تا بحال تعاریف متعددی برای خدمات درمانی بیمار-محور مطرح شده است که همگی حول کلیات مشترک هستند اما به هر حال یک تعریف جامع که در همهء کشورها مورد توافق باشد هنوز به دست نیامده است و در کشور ما نیز مسولین و متخصصین باید به تعریفی منطبق با شرایط فرهنگی و امکانات موجود ارائه شود.
در نظام سلامت بیمار-محور بجای تمرکز بر تصمیم و اولویتهای پزشک، بر روی نیازها و نگرانی های شخص بیمار متمرکز میشوند.
این رویکرد نوین شبیه به نظریهء کیهانی کوپرنیک که با مطرح کردن مرکزیت خورشید انقلاب فکری بزرگی دربرابر اصول پذیرفته شدهء نجومی بطلمیوس ایجاد کرد، خدمات درمانی بیمار-محور نیز انقلابی در نظام سلامت بسیاری کشورها بوجود أورده است.
البته در این مدل هرچند که بیمار محور تمرکز و تصمیم گیری است، نقش و دانش پزشک هم برای ایجاد رابطهء موفق درمانی، اجتماعی و اقتصادی همچنان برجسته است.
نگرش بیمار-محور بر همکاری دوسویه بین بیمار و پزشک و سایر کارکنان درمان تاکید دارد. پزشک و بیمار باید در جایگاهی کاملا برابر روبروی هم قرار گیرند و هرکدام دانش، نیازها و نگرانیهای خود را درمیان بگذارند وهیچکدام نباید جایگاه تصمیم گیری قاطع داشته باشند. رابطهء پزشک و بیمار در نظام درمانی بیمار-محور درواقع به معنی برتری جایگاه بیمار نیست، بلکه تصمیم گیریها در جهت سلامت وی با تمرکز بر نیازهای شخصی، اجتماعی و اقتصادی بیمار صورت میگیرد.
اما مانند بسیاری دیگر از معضلات، گفتن این شعارها بسیار ساده تر از عملی کردن آنهاست. شاید برای درک بهتر نظام بیمار-محور باید گفت چه چیزهایی جزو این رویکرد نمیباشد و بیماران چه نکاتی را در نظام رایج درمان نمی پسندند؟ احساس تنها بودن، عدم دریافت احترام و توضیحات کافی، سردرگمی، احساس ناتوانی و دیده نشدن، عدم دریافت همدلی (امپاتی) از سوی پرسنل و عدم توجه به نیازهایشان از جمله مواردی است که بارها از زبان بیماران شنیده شده است.
مهمترین خواستهء بسیاری از بیماران این است که با آنها مانند یک شخص و یک انسان که برای دریافت کمک به پزشک مراجعه کرده است برخورد شود نه مثل یک نمودار یا مبحث علمی و یا مجموعه ای از علایم بیماری. درواقع ریشهء تمام این نارضایتی ها و خشم جاری در جامعه به دلیل یک سیستم مدیریتی درمان غیرپاسخگو، و همچنین عدم گفتگوی کافی بین پزشک و بیمار است. در نظام سلامت ما جایگاه بیمار برای تکمیل چرخهء سلامت و درمان به درستی تعریف نشده است و اگر هم شده باشد به آن بهایی داده نمیشود.
در توصیف نوع جایگاه بیمار تعاریف و نگرشهای متعددی وجود دارد. گروهی بیمار را به عنوان مشتری دریافت خدمات درمانی میدانند که در اینصورت پزشک تنها در نقش یک فروشنده و ارائه دهندهء خدمات است و این مشتری (بیمار) است که همیشه حق با اوست. نگرش دیگری میگوید پزشک بدلیل تخصص و دانشی که دارد تنها فرد دارای صلاحیت و مسوول برای تصمیم گیریهای درمانی است و صلاح بیمار را بیشتر از خود بیمار میداند، و بیمار یک فرد ناآگاه است که باید بدون چون و چرا تصمیم و توصیهء پزشک را بپذیرد.
نکته ای که در تمام این تعاریف فراموش میشود ذات و ماهیت خدمات درمانی است. مراجعه به پزشک، به عنوان ارائه دهندهء خدمات درمانی، نه شبیه به رستوران سلف سرویس است که بیمار هرچه دلش خواست بردارد و نه شبیه به پادگان نظامی است که هرچه پزشک گفت بیمار بدون سوال بپذرید و انجام دهد.
بین دو سر طیف نقطه ایست که خدمات درمانی قرار دارد. خدماتی که باید بر اساس ارتباط و اعتماد و همکاری دو طرفه، و تبادل نظرات و احترام متقابل شکل گیرد. احترام متقابل بخش مهم و کلیدی شکل گیری این رابطه است که اغلب افراد جامعه این روزها آن را فراموش کرده اند و درواقع مردم و جامعهء پزشکی هر دو وارد یک بازی باخت-باخت علیه هم شده اند.
از نکات کلیدی در خدمات درمانی بیمار-محور، آموزش و دسترسی آزاد بیمار به اطلاعات پزشکی است. بصورت سنتی، پرونده ها و اطلاعات پزشکی بیماران فقط در اختیار تیم درمانگر بوده است، اما رویکرد بیمار-محور پیشنهاد میکند که از پرونده های پزشکی به عنوان ابزاری برای گفتگو، آموزش و درگیر کردن بیشتر بیمار در روند درمان استفاده شود.
عامل مهم دیگر برای موفقیت مدل درمانی بیمار-محور نحوهء رفتار و باورهای پرسنل درمانی با بیماران است. تنها درصورتی این سیستم موفق خواهد شد که ارزشها و اخلاق حرفه ای پزشکان و تیم درمانگر واقعا منطبق با آموزشهای این رویکرد نوین خدمات درمانی باشد. از این منظر میتوان به اهمیت بازبینی اساسی در نظام گزینش، آموزش و نظارت بر فعالیت رشته های پزشکی و پیراپزشکی اشاره کرد.
یکی از مشکلات این است که با توجه به تاکید خدمات بیمار-محور بر تمرکز بر نیازها و خواسته های بیمار، خیلی مواقع توقعات بیمار با آنچه پزشک تشخیص میدهد و یا حتی با آنچه که طبق دستورالعملها و آموزشهای پزشکی است مغایرت دارد. درواقع خدمات بیمار-محور تاکید میکند که باید پزشک و بیمار بعد از تبادل نظر و گفتگوی مشترک، بر سر یک راه حل درمانی علمی واستاندارد به توافق برسند. راه حلی که هم بر اساس اصول و مسولیتهای پزشکی باشد و هم حق انتخاب و اختیار بیمار درنظر گرفته شود. همهء پزشکان بیمارانی داشته اند که درخواست دارو یا آزمایشی خاص دارند و درواقع فقط برای مُهر پای نسخه مراجعه میکنند. اگرچه برخی اوقات این خواسته ها موجه است، در اغلب موارد با دستورالعملها و تشخیص پزشک مغایرت دارد.
خدمات درمانی بیمار-محور به هیچ عنوان به معنی تخطی از اصول پزشکی نیست. رویکرد بیمار-محور به این معنی نیست که پزشک اختیار کامل تصمیم گیری را به بیمار واگذار کند، همانطور که نباید اختیار کامل تصمیم گیری در دست پزشک باشد. تحقیقات نشان میدهد که در اکثر مواقع اگر برای بیماری که مثلا درخواست آنتی بیوتیک غیرضروری دارد توضیحات و آموزشهای لازم داده شود، بیمار از درخواست خود منصرف میشود.
کلید موفقیت روبکرد بیمار-محور، گفتگوی دوطرفه بین پزشک و بیمار عنوان شده است. یکی از چالشهای اصلی پیش روی پزشکان کمبود زمان لازم برای پذیرش، معاینه و گفتگوی کافی با تعداد زیاد بیماران است. اغلب پزشکان سوال میکنند که با وجود صف انبوه مراجعین به مراکز درمانی و مطبهای شخصی، چگونه میتوان برای هر بیمار وقتی صرف آموزش و بالابردن کیفیت درمان و رضایت بیمار فراهم کرد؟
متاسفانه پاسخ به این سوال از دست پزشکان خارج است و برمیگردد به نظام مدیریتی و سیستم درمانی کشور. از راه حلهای مطرح شده میتوان به اجرای درست سیستم ارجاع بیمار به متخصص، تفکیک صحیح بیمران در پذیرش اورژانسها و مراکز درمانی، و آموزش و تغییر رفتار و نگرش بیماران و پرسنل نسبت به امر درمان اشاره کرد.
واضح است که تغییر یک سیستم و فرهنگ درمانی که دیرزمانی است بطور فراگیر جا افتاده است کار ساده ای نیست. بسیاری معتقدند که درجهت دست یافتن به خدمات درمانی موفق، باید جایگاه خاص پزشک حفظ شود. بعبارتی دیگر میتوان گفت که بین تمام مشاغل و رشته ها، حرفهء پزشکی ویژگیهای متفاوت و منحصر به فردی دارد.
حرفهء پزشکی را نمیتوان یک شغل ساده تلقی کرد. پزشکی شغلی است که با بدن انسانها، با افکار آنها و با خصوصی ترین رازهای انسانها، با تصمیم گیریهای لحظه ای که میتواند منجر به نجات یا مرگ بیمار شود، و با درد و رنج و بیماری انسانها، با خشم و شادی انسانها، و با پیچیدگی ها و نقایص خاص خودش در ارتباط است.
نگارنده معتقد است که برای حفظ شأن و جایگاه پزشک و برای دست یافتن به رضایت عمومی بیماران، ضروری است که زیرساختهای نظام سلامت و درمان کشور اصلاح شده و رویکرد بیمار-محور بطور گسترده در کشور آموزش و اجرا شود.

 

چرا تاریخ میخوانیم؟

بسیاری از مردم تصور میکنند که هدف از مطالعه تاریخ درس گرفتن از گذشته و یا پیش بینی آینده است. حال آنکه مطالعه تاریخ نه تنها برای درس گرفتن از گذشته نیست بلکه برای رها شدن از گذشته است. هیچ چیز در تاریخ تکرار شدنی نیست. هیچ اتفاقی عین اتفاقی دیگر نیست. در حوادث تاریخی مولفه های بیشماری وجود دارد که هر بخش از تاریخ را منحصر بفرد میکند.n00166652-b

هر کدام از انسانها در دنیای خاص خودشان زاده شده اند. دنیایی که با معیارهای خاصی از هنجارها و ارزشهای پیرامونشان شکل گرفته است. دنیای خاصی که با شرایط اقتصادی و سیاسی خودش اداره میشود. از زمانی که تک تک ما بدنیا می آییم، محیط خود را به عنوان واقعیتی مطلق، طبیعی و اجتناب ناپذیر تلقی میکنیم، و مایلیم اینگونه فکر کنیم که روش زندگی که خود و جامعهء پیرامون ما پیش گرفته اند تنها روش زندگی ممکن و درست است.
این دقیقاً روشی است که گذشته پشت گردن ما را میگیرد و چشمان ما را فقط به سوی تنها آیندهء ممکن در ذهن ما نگه میدارد. ما همگی این اثر گذشته را از لحظه تولدمان تجربه کرده ایم و بنابراین به آن توجه هم نمیکنیم.

ما به ندرت به این موضوع فکر میکنیم که دنیایی که هر کدام از ما در حال حاضر در آن زندگی میکنیم، حاصل اتفاقاتی اغلب تصادفی است که در طول تاریخ رخ داده است، که نه تنها بر روی سیاست و اقتصاد، بلکه حتی بر طرز فکر و رویاها و آرزوهای ما نیز اثر گذاشته است.

هدف واقعی مطالعه تاریخ، در واقع باید سست کردن این اثر اجتناب ناپذیرِ گذشته بر روی نگاه، عقاید، باورها و رفتارهای ما باشد تا به ما این امکان را بدهد که سر خود را آزادانه به اطراف بچرخانیم و با راه و روشهای جدید و متفاوت زندگی آشنا شویم، مستقل از آنچه گذشته بر ما تحمیل کرده است فکر کنیم، و بی شمار بودن چهرهء آینده ای متفاوت را فراموش نکنیم.

کانال تلگرام شبنویس:
@shabnevisblog

چه کسی باید آشغالها را دم در بگذارد


o-FEMINISM-IN-2014-facebookمعنای فمینیسم این نیست که چه کسی باید آشغالها را دم در بگذارد.

فمینیسم بدنبال این نیست که چه کسی پول شام را بدهد،‌ یا چه کسی باید اول از در وارد شود، چه کسی باید مبلها را جابجا کند و چه کسی سوسکها را بکشد، یا چه کسی باید شام درست کند و ظرفها را بشورد.
مفهوم فمینیسم مثلا این نیست که چه کسی باید از بچه ها مراقبت کند، بخصوص اگر تصمیم گیری بر اساس فکر و گفتگو کردن متقابل و بررسی شرایط موجود و رسیدن به توافقی مشترک بین زن و مرد باشد.
 
مفهوم فمینیسم فراتر از اینهاست.
فمینیسم میگوید که قرار نیست هیچ کس بخاطر زن یا مرد بودن وظیفه اش از قبل تعریف شده باشد.
کسی که قوی تر است مبلها را جابجا میکند، فردی که از آشپزی لذت میبرد یا وقت بیشتری دارد یا آشپزی اش بهتر است غذا درست میکند، گاهی مرد قوی تر است و زن بهتر آشپزی میکند اما گاهی هم اینطور نیست.
 
مهم تر اینکه فمینیسم به این معناست که به دیگران هم نشان دهیم که به هیچ عنوان اشکال ندارد اگر وظایف کلیشه ای زن و مرد بر اساس آنچه میان آن دو به توافق رسیده است تغییر کند. اگر زنی دوست دارد زورش زیادتر باشد و کارهای سنگین انجام دهد عالی است. یا اگر مردی دوست دارد آشپزی کند و ظرفها را بشورد این هم عالی است.
 
فمینیسم بدنبال تغییر باورها و تعاریف کلیشه ای و جنسیت زدهء رایج است. مفاهیمی که مرد نان‌آور خانه است و یا زن وظیفه اش تربیت و بزرگ کردن بچه هاست. مفاهیمی که قرنهاست در لایه لایهء ذهن تاریخی جوامع مردسالار یا زن سالار (اگر وجود داشته باشد) رسوب کرده است.
 
فمینیسم راستین به دنبال جدال و جنگ و انتقام از مردان نیست. فمینیسم بدنبال آموزش است. بدنبال برابری و دوستی و زندگی مسالمت آمیز مرد و زن در کنار هم و در یک جامعه است.
چه بسا زنانی که خیلی بیشتر از مردان اسیر باورهای مردسالارانه و ضد آرمانهای فمیسنیسم هستند. فمینیسم بدنبال بازیابی حق برابر انسانهاست نه برتری زن و یا محکوم بودن مرد.

رفیق! سال دیگر عید فطرت پیشاپیش مبارک

در یک جمله نوشته بود عیدت مبارک دکتر.
تازه از خواب بیدار شده بودم و از دیدن این پیام در گوشی مبایلم چندان خوشحال نشدم.
با خودم گفتم چطور باید جواب بدهم؟ چه جوابی بدهم؟ اصلا جوابی بدهم؟
با خودم میگفتم باید حالش را بگیرم! چطور برای منی که از اساس به این حرفها و مراسم و عیدهای مذهبی اعتقاد که ندارم هیچ، خوشم هم نمی آید، همچین پیامی فرستاده.
چند ثانیه مکث کردم. رفتم به چند ماه قبل. تورنتو.
– کریسمس شما مبارک.
– ممنون. کریسمس شما هم مبارک
یاد این مکالمهء چند ثانیه ای خودم در یکی از فروشگاههای شهر تورنتو افتادم. خنده ام گرفته بود. با خودم میگفتم چه جالب که کریسمس را به من که قیافه ام خاورمیانه ایست تبریک گفت! شاید هم فکر کرده از آمریکای جنوبی هستم؟ ولی به هر حال از تبریکش بدم نیامد ولی حس و حالم ترکیبی بود از رضایت و مسخرگی.
رفتم به سمت صبحانه اما با ذهن خودم درگیر شده بودم.
یک بخش از افکارم سعی داشت توجیهی پیدا کند و مدام در سرم فریاد میزد که کریسمس بار مذهبی خود را از دست داده و امروزه بیشتر یک مراسم فرهنگی و جهانی است. و ادامه میداد کجا به نام کریسمس جوانی و زندگی را به کامت زهر کرده اند؟
اما بخش دیگر ذهنم فریاد میزد که چرا اینقدر دچار واکنش و عکس العمل عصبی نسبت به هرچه مربوط به اسلام باشد شده ای؟ جواب سوال را البته خوب می دانستم…
لیوان چایی را سرکشیدم. به خودم گفتم قرار نیست آدمی عامی باشم. قرار نیست سطحی باشم. مگر قرار نبود به همهء عقاید و باورها، به همهء آدمها، به همهء فرهنگها احترام بگذارم؟
از خودم پرسیدم آیا واکنش تو نسبت به «عید فطر مبارک» با «کریسمس مبارک» و «نوروز مبارک» یکی است؟ جواب بطور واضح نه بود. اما آیا این تفاوت لزوما یک ایراد است؟ آیا احترام گذاشتن به همهء عقاید الزاما به معنای علاقهء برابر به همهء باورها و مراسم و فرهنگهاست؟
چایی تمام شده بود. گوشی را برداشتم و در یک کلمه برایش نوشتم ممنونم. اما هرکار کردم دستم نچرخید که بگویم عید شما هم مبارک.
البته چند ساعت بعد پشیمان شدم. با خودم گفتم شاید بهتر بود عیدش را به او تبریک میگفتم حتی اگر این عید من نبود. حداقل رسم ادب اینطور حکم میکرد. سال دیگر حتما اگر کسی را دیدم که در باورش فطر و غدیر و شعبان و قربان (این یکی را مطمئن نیستم) عید است، پیش دستری میکنم و عیدش را تبریک میگویم. اما شاید اشاره ای هم کنم و بگویم که «البته من اعتقادی به این عید ندارم». به هر حال مرض است دیگر! اگر اعلام موضع نکنیم لابد دق میکنم.
بله. واقعیت اینست که هنوز کامل یاد نگرفته ام که عقاید و افکار خودم را برای خودم نگه دارم. هنوز کامل یاد نگرفته ام که باور دیگران به خودشان مربوط است و من قرار نیست مدعی العموم و دادستان افکار افراد جامعه باشم. هنوز کامل یاد نگرفته ام که لازم نیست در موردی که از من سوال نشده اعلام موضع و نظر کنم. هنوز کامل یادنگرفته ام که چیزی از من کم نمیشود اگر فردی خیال کند من مسلمان و معتقد به عید فطر هستم! درست است. هنوز خیلی چیزهاست که کامل یادنگرفته ام.
امسال که گذشت. اما رفیق، عید فطر سال دیگه ات پیشاپیش مبارک 🙂

آلتش را در خیابان نشانم داد

615x200-ehow-images-a02-8u-mu-cope-spouses-exhibitionism-800x800دیروقت بود که به خانه رسیده بود و هنوز صدایش میلرزید.
میگفت اتفاق بدی برایش افتاده که هنوز گیج است و حالت تهوع دارد. همراه دوستش در یکی از خیابانهای شلوغ و در ساعتی پر رفت و آمد قدم میزدند که چند متر جلوتر متوجه پسری حدودا بیست ساله با ظاهری معمولی و لباسهایی تمیز و قیافه ای عادی میشوند. همه چیز در چند ثانیه اتفاق افتاد. پسر آلت خود را درآورده بود و خودارضایی میکرد و در لحظهء ارگاسم نگاهی عمیق و دنباله دار به هر دو دختر میکند و خیلی عادی سوار دوچرخه میشود و میرود و در هیاهوی جمعیت گم و محو میشود.
احتمالا تا بحال برای خیلی از خانمها تجربه ای مشابه پیش آمده است. تجربه ای حال بهم زن که برای اغلب زنان سرشار است از حس ترس و خشم و نفرت و تحقیر. اتفاقی که قبلا هم از افراد دیگر شنیده بودم و باعث شد این مطلب را راجع به آن بنویسم.
سوالات زیادی دربارهء این موضوع وجود دارد که به پاسخ برخی از آنها در این نوشته اشاره کرده ام و متاسفانه جواب قاطعی برای برخی از آنها وجود ندارد.
آیا فردی که چنین کاری میکند بیمار است یا مجرم؟ آیا این افراد اختیارشان از دستشان خارج است یا خودآگاه عمل میکنند؟
آیا این افراد خطرناک هستند؟ آیا فقط زنان قربانی این افراد هستند؟
آیا زنان هم اندام جنسی خود را به دیگران نشان میدهند؟
آیا این اتفاق مخصوص جوامع بسته مثل ایران است؟
راه مقابله یا درمانشان چیست؟
واکنش فرد قربانی در لحظهء مواجهه چگونه باید باشد؟
وظیفهء جامعه و خانواده در قبال فردی که آلت خود را در ملاعام نشان میدهد چیست؟
نگاه علم پزشکی و روانپزشکی به این رفتار چیست؟
پارافیلیا(۱) که در فارسی انحراف جنسی ترجمه شده است انواع گوناگونی دارد مثل پدوفیلی (بچه بازی)، سادیسم یا مازخویسم جنسی و همچنین اکسهیبیشنیسم(۲) که در فارسی به «بدن نمایی» ترجمه شده اما در این نوشته بجای آن از اصطلاح «عورت نمایی» استفاده میشود.
تمام انواع پارافیلیا (انحرافات جنسی) از جمله عورت نمایی تا ۲۰ برابر در مردان شایعتر است بجز مازوخیسم که در زنان چندین برابر بیشتر دیده شده است. علت این تفاوت رفتاری بین دو جنس هنوز مشخص نیست. بیشتر رفتارهای پارافیلیک (انحراف جنسی) در اکثر کشورها تحت عنوان جرم تعریف شده اند هرچند در برخی کشورها درصورت اثبات بیمار بودن فرد در دادگاه، بیمار مجازات نخواهد شد.
هنوز مشخص نیست که دقیقا چه چیز باعث بروز اینگونه رفتارهای انحراف جنسی میشود. برخی محققین معتقدند که آسیبها یا سوء استفاده های جنسی/جسمی/روانی در دوران کودکی پیش زمینهء این اختلالات هستند و برخی دیگر از محققین میگویند که شرایط خاص درصورتیکه بصورت مکرر باعث تحریک و ارضای فرد شوند منجر به پیدایش انحراف جنسی میشوند. در کل تئوریهای مختلفی برای توضیح این اختلال مطرح هستند که در مجموع عوامل زیست شناختی، روانی و اثرات جامعه و همچنین آسیب و ضربهء فیزیکی به مغز را در بروز و شکلگیری این اختلالات سهیم میدانند.
فرد مبتلا به اختلالات انحرافی جنسی (پارافیلیا) معمولا قادر به برقراری رابطهء جنسی یا عاطفی عمیق با دیگران نیست.
البته فراموش نکنیم که بین رفتارهای جنسی غیرمعمول و فانتزی ها با اختلالات انحرافی جنسی (پارافیلیا) که باعث آزار خود بیمار یا دیگران میشود تفاوت است. به عبارت دیگر هر رفتار یا فانتزی جنسی که برای شما غیرمعمولی است به معنای بیماری جنسی تلقی نمیشود.
و اما عورت نمایی که لازم است بدانیم صرفا محدود و مخصوص جوامع بسته و سنتی نمیباشد بلکه در همهء کشورها وجود دارد. انجمن روانپزشکان آمریکا(۳) عورتنمایی را جزو بیماریهای روانی دسته بندی میکند که در آن فرد احساس نیاز شدیدی به نشان دادن آلت تناسلی اش به دیگران دارد. بیماری عورت نمایی منجر به مشکلات مختلفی برای بیمار میشود از جمله پریشانی شدید روحی (دیسترس)، عدم توانایی تطابق با استرسها و محرکهای مختلف، معظلات و مشکلات متعدد اجتماعی مثل‌ محل کار و حتی در زندگی فردی.
در برخی کتب عورت نمایی را پارفیلیای بدون تماس خوانده اند چرا که انواع دیگر پارافیلیا شامل تماس مستقیم با دیگران است ولی در این حالت معمولا تماس فیزیکی با قربانی انجام نمیشود.
متاسفانه هنوز تحقیقات علمی گسترده ای در این زمینه انجام نشده و آمار دقیقی از میزان شیوع عورت نمایی وجود ندارد. بیشتر مطالعات بر روی افرادی انجام شده که بدلیل عورت نمایی بازداشت شده اند.
معمولا این اختلال در اولین دههء‌ بزرگسالی بروز میکند هرچند مواردی هم از آغاز اختلال در سنین سالمندی و یا در دوران نوجوانی گزارش شده است. در آمریکا تقریبا یک سوم مردهایی که بدلیل تعرضات جنسی بازداشت شده اند مبتلا به اختلال اکسهیبیشنیسم هستند و بین ۲۰ تا ۵۰ درصد آنها مجددا به همین دلیل بازداشت میشوند.
مردان اکثریت قاطع مبتلایان به این اختلال را تشکیل میدهند، و از سوی دیگر تقریبا تمام قربانیان زنان، دختران و پسران خردسال هستند. برخی بیماران پس از نشان دادن عورت خود اقدام به خودارضایی میکنند، برخی به این امید هستند که فرد قربانی از دیدن بدن‌ آنها لذت ببرد، برخی بصورت خودآگاه تمایل دارند که دیگران را شوکه و یا ناراحت کنند.
اما اکثر بیماران به این امید و خیال هستند که فرد یا افراد مورد هدف از دیدن آلتشان تحریک شده و خواهان رابطه جنسی بشوند.
بیمار ممکن است کاملا آگاهانه عورت نمایی کند اما در برخی موارد هم رفتار فرد خارج از اختیار و بصورت ناخودآگاه میباشد. اما در هر دو حالت بدلیل وجود نوعی اختلال وسواسی-اجباری، فرد کنترل کاملی روی رفتار خود ندارد و در نهایت باید به احساس برانگیختگی جنسی با نمایش دادن آلت تناسلی خود به غریبه ها دست یابد.
آنچه که هنوز به آن در منابع علمی اشارهء‌ چندانی نشده است نحوهء واکنش فرد قربانی در لحظهء مواجهه با این صحنه است. در برخی منابع به نقل و پیشنهاد پلیش گفته شده است که فرد هیچگونه واکنشی اعم از خشم و پرخاش و حمله به فرد انجام ندهد و تظاهر کند که متوجه این صحنه نشده است و با حفظ آرامش به آرامی از محل دور بشود. گفته میشود که اغلب موارد فردی که عورت نمایی میکند خطرناک نیست و رفتاری تهاجمی نخواهد داشت.
اگر این اختلال چه بصورت فکر کردن به این موضوع یا عمل کردن به آن بیشتر از ۶ ماه ادامه پیدا کرد نیاز به درمان پیدا میکند. درمان این بیماری ترکیبی است از مشاوره و روان درمانی در کنار تجویز داروهای روانپزشکی. پزشک/مشاور در حین مواجهه با چنین بیمارانی باید دریابد که آیا بیمار بیشتر برای بزرگسالان یا کودکان عورت نمایی میکند.
همچنین باید در حین مصاحبه راجع به شرایط و مکانهایی که فرد به چنین کاری اقدام میکند سوال شود. بررسی احتمال مصرف مواد داروگردان، نگرش و احساس بیمار نسبت به این رفتار خود، و همچین نسبت به افرادی که به آنها تعرض شده است نیز جزو موارد مهم مصاحبه هستند.
مهمترین نکته ای که فرد درمانگر یا اعضای خانوادهء چنین بیمارانی باید در نظر داشته باشند که این بیماری درمان قطعی ندارد و تا پایان عمر احتمال عود آن وجود خواهد داشت. خانوادهء این بیماران باید طبق برنامه ای منظم و دقیق از بیمار مراقبت کرده و دسترسی او به انواع مواد، الکل، سیگار و حتی قهوه را محدود کنند. حتی در برخی موارد توصیه میشود که دسترسی به اینترنت نیز محدود شود.
درپایان فراموش نکنیم که این اختلال با آنچه که برخی گروهها و افراد برای نوعی اعتراض یا جلب توجه به موضوعی خاص انجام میدهند متفاوت است. هرچند برهنه شدن برای جلب توجه نیز در فرهنگها و شرایط متفاوت تعبیر و قضاوت یکسانی نمیشود اما بطور کلی با آنچه فرد عورت نما در یک شرایط خاص و بطور پنهانی از چشم دیگران انجام میدهد متفاوت است.
در اوایل دههء ۱۹۷۰ رسانه ها شیوع نوعی جدید از بدن نمایی را گزارش کردند. مردان و زنان لباسهای خود را بطور کامل یا نیمه عریان در می آوردند و به مکانهای عمومی میرفتند. رسانه ها این عمل را استریکینگ(۴) به معنای درخشیدن نامیدند. هیچ کس بدرستی نمیداند که استریکینگ از کجا شروع شد ولی برخی معتقدند در دههء ۱۹۶۰ و در دانشکده های و بصورت بازی و تفریح گروهی از دانشجویان این کار رونق گرفت. گزارشهای زیادی هم از افرادی که در مجامع ورزشی بصورت لخت وارد میدان میشوند وجود دارد.
در مجموع این رفتار با آنچه اکسهیبیشنیسم یا عورت نمایی میخوانیم کاملا متفاوت است. این گروه بیشتر بدلیل جلب توجه، سرگرم کردن دیگران، شرط بندی، یا مستی شدید پس از الکل است.
لغات:
۱) paraphilia
۲) exhibitionism
۳) American Psychiatric Association
۴) streaking

امروز، ۱۶ بهمن، سالگرد انتشار روزنامه جامعه

در تاریخ ۱۶ بهمن سال ۱۳۷۶ درست در زمان اوج دوران اصلاحات روزنامه ای با خط مشی متفاوت و با دغدغه های اصلاح جامعه و پیشرفت به سوی جامعه ای مدنی منتشر شد. مدیر مسئول روزنامه حمید رضا جلایی پور و سردبیر آن ماشاءالله شمس الواعظین بودند. این روزنامه بعنوان اولین روزنامهء اصطلاح طلب شناخته میشود که پس از آن روزنامه های متنوع دیگری در دوران محمد خاتمی منتشر شدند که متاسفانه پس از چندی همگی تعلیق یا تعطیل شدند. jamee1

از اعضای هیات تحریریه این روزنامه میتوان به عمادالدین باقی، اکبر گنجی، محسن سازگارا، صادق زیباکلام، و ابراهیم نبوی اشاره کرد. چند ماه پس از انتشار این روزنامه که توانسته بود مخاطب قابل توجهی جذب کند، سپاه پاسداران، رییس کل دادگستری تهران و سازمان زندانها علیه آن شکایت کردند که در نهایت منجر به تعطیل شدن این روزنامه شد. قاضی پرونده هم سعید مرتضوی بود. jamee2

هرچند تنها دو روز بعد از لغو امتیاز روزنامهء جامعه،‌ همان تیم نویسندگان و گردانندگان اقدام به انتشار روزنامهء توس کردند اما توس هم پس از مدتی بهمراه روزنامه های عصر آزادگان و نشاط و… یکی پس از دیگری توقیف شدندjame3

یکی از کارهای جدیدی که این روزنامه انجام داده بود گذاشتن علامت {…} بجای قسمتهایی بود که مجبور بودند سانسور کنند. همچنین بسیاری از تیترهای روزنامهء جامعه تیترهایی ساختارشکن و کنایه آمیز بود که خود در افزایش استقبال مخاطبین نقش اساسی داشتjame5

هادی حیدری، مانا نیستانی، و نیک آهنگ کوثر از جمله کاریکاتوریستهای این روزنامه بودند

jame4

 

بخیه!

suture_my_shoulder__please_by_decarabia69۱- راستش این اولین بار نیست من با موضوع کشیدن بخیهء بیمار بدلیل عدم پرداخت مواجه میشم. یادم هست خیلی سال پیش وقتی دانشجوی رشتهء پزشکی بودم، شنیدم که چنین قانون نانوشته ای در بیمارستانهای دولتی وجود داره و البته ما اون موقع موضوع بیشتر برایمان شبیه جوک یا شایعه بود و خندیدیم و گذشتیم و هیچ وقت بصورت یک اتفاق واقعی باهاش مواجه نشدیم.

۲- من بین اساتید و دوستان پزشکم انسانهای خیلی شریفی میشناسم. انسانهای شریفی که حتی از جیب خود بخش یا تمام مخارج بیمارستانی بیمار مستحق را پرداخت میکنند.
یادم هست که یکی از جراحان چشم پزشک بیمارستانمان وقتی وارد اتاق عمل شد، یکی از پرستارها پشت سرش به من میگفت دکتر ماهی چند تا مریض پیوند قرنیه داره که خرج بستری شدن بیمارستانشون رو خودش میده و این هم یکی از اوناست.
یادم هست دوستان و اساتید و همکلاسیهایی داشتم که وقتی زلزلهء بم اتفاق افتاد، درس و کار و زندگی را ول کردند و راهی بم شدند.
پزشکانی میشناسم که در دور افتاده ترین نقاط مشغول کار هستند و واقعا قصدشان خدمت به مردم است.

۳- به عنوان کسی که از داخل سیستم درمانی می آید متاسفانه باید بگویم که در ایران چیزی به نام حقوق بیمار اصلا معنا و مفهومی ندارد. فرهنگ قیم مآبانه و پدرسالارانهء حاکم بر نظام پزشکی ایران، پزشک را در موقعیتی قرار میدهد که ریش و قیچی در دست خودش است و هرکار که صلاح بداند انجام میدهد.
حال آنکه سالهاست در کشورهای پیشرفته چنین رویکرد و روشی منسوخ شده است. درواقع این بیمار است که باید انتخاب کند پزشکی که مشغول انجام شغلش است چه خدمات درمانی ای برای او انجام دهد. بیمار سواد و آگاهی اش را ندارد؟ خب این اتفاقا جزو وظایف تعریف شدهء پزشک است که بیمار را آموزش بدهد. بخصوص در مورد بیماریهای جدی و تهدید کننده مثل سرطان، دیابت، و…
پزشک موظف است برای بیمار توضیح دهد که چه اتفاقی در بدنش افتاده، و سپس راههای درمانی موجود را معرفی کند و در نهایت این بیمار است که باید از بین راههای موجود یکی را انتخاب کند.
حتی این رویکرد اتونومیک درمان بیمار تا حدی پیش میرود که اگر به هر نحوی پزشک به بیمار القا کند که کدام یک از راههای درمانی را پیشنهاد میدهد، بیمار حق شکایت از پزشک را دارد!
البته بحث بر سر اینکه این رویکرد تا چه حد بهتر است یا اینکه این رویکرد در ایران، آن هم با نحوهء برخورد و نوع رفتار و فرهنگهای مختلف بیماران و آدمهای عصبی و همراهان بیماران و… تا چه حد عملی است، یا اینکه همینجا در خارج از ایران هم سیستم درمانی انواع مشکلات خودش را دارد چیز دیگری است. هرچند آنچه حتی قابل مقایسه نیست، کرامت و احترام انسانی بیمار است.

۴- جدای از قضیهء درمان، نوع برخوردها و رفتاری که برخی پزشکان با بیماران دارند جای تاسف دارد. برخوردهایی که شاید اگر در کشورهایی که حقوق بیماران رعایت میشود انجام شود، نه تنها پزشک محترم از کار بیکار میشود بلکه از محل تحتانی دوخت شلوار هم آویزانش میکنند.

هیچ وقت یادم نمیرود سالها پیش همراه بیماری وارد اتاق شد و رو به پزشک متخصص گفت «سلام حاج آقا». و پزشک با داد و بیداد که حاج آقا جد و آبادته همراه را از اتاق بیرون کرد.
هیچ وقت یادم نمیرود وقتی مریضی از پزشکش راجع به علت درمان پیشنهادی اش سوال کرد و پزشک با عصبانیت گفت که مگر بیکار است که برای هر بیماری توضیح بدهد و اگر نمیخواهد برود جای دیگر.
هیچ وقت یادم نمیرود بیماری که دچار فوبیای ایدز بود و حتی به دندانپزشک معالجش هم این موضوع را گفته بود، در میانهء کار درمانی دچار اضطراب شد و سوال کرد که آیا این وسیله تمیز است یا نه و دندانپزشک با عصبانیت مریض را از اتاق بیرون کرد.
هیچ وقت یادم نمیرود یکی از بزرگترین و قدیمی ترین اساتیدمان، بر سر بالین دختری ۱۶ ساله که اطرافش پر بود از دانشجویان دختر و پسر، بدون حتی کلامی حرف زدن با دخترک، چه رسد به کسب اجازه، پیراهن بیمار را کامل بالا زد و شروع کرد به توضیح معاینهء شکم و سینهء بیمار. و دخترک میخکوب شده از شوک این حرکت آرام آرام از گوشه ء چشمش اشک میریخت و من و دوستانم متاثر و متعجب فقط نگاه میکردیم و کسی جرات نداشت حرفی بزند. حتی شاید برخی اعتراضی هم وارد نمیدیدند!

شاید برای برخی از پزشکان، و یا حتی دانشجویان پزشکی و پرسنل درمانی، بیماران غریبه ها یا مشتری هایی بی فرهنگ هستند که اگر پزشک رفتار ملایمی از خود سر زند، بیمار بر سر آنها سوار میشود.

متاسفانه خیلی از پزشکان هیچگاه در موقعیت بیمار و یا همراه بیماری که دستش به هیچ جا و هیچ کس بند نیست قرار نگرفته اند، چراکه همیشه خانواده شان توسط همکاران و با هزار عزت و احترام و سلام و صلوات معاینه و ویزیت شده اند.

خیلی از پزشکان واقعا درکی از برخورد بد پرسنل درمانی و اثری که بر ذهن و روحیهء بیماران میگذارد ندارند. شاید برای همین هم هست که هیچ اقدام موثر و عملی ای طی سالهای گذشته برای احقاق حقوق بیماران از سوی جامعهء پزشکی صورت نگرفته است. چون نوع سیستم درمانی کشور، بیمار را در موقعیت مشتری و پزشک را در موقعیت فروشنده قرار میدهد و رابطه ای که بین این دو شکل میگیرد باعث میشود که هیچ کدام مشکلات موجود در آن سوی میز را درک نکنند.

۵- تمام اینها را گفتم اما یک نکته را هم فراموش نکنیم. فرهنگ بیماران در ایران بسیار متفاوت از فرهنگ بیمار در کشورهای پیشرفته است. یا بعبارتی ساده تر، برخورد روزانه و سر و کله زدن با انواع و اقسام اقشار جامعهء حال حاضر ایران،‌ کار ساده ای نیست.
حقوق بیمار یک مقوله است و تخصص پزشک (به شرط خبره بودن) مقوله ای دیگر.
این مبحثی طولانی و مجزاست که شاید فعلا وقت پرداختن به آن نیست. فقط با خودتان انصاف داشته باشید. چند بار تا بحال از پزشک انتظار داشتید برخلاف تشخیصش برایتان دارویی بنویسد؟
چند بار تابحال برای سرماخوردگی ساده تان آنتی بیوتیک درخواست کردید؟ چند بار تا بحال به تشخیص خودتان، صرفا برای سردرد و سرماخوردگی نصف شب به اورژانس رفته اید؟

۶- متاسفانه ایران، این زادگاه مشترک ما، دچار انواع و اقسام مشکلات اجتماعی و سیاسی است. اخلاقیات در تمام اقشار و اصناف جامعه از بین رفته و فقط مختص این قشر و صنف خاص نیست.
جامعهء ما جامعه ای عصبی است. جامعه ای که با رفتارهای نابالغ، و اغلب والدگونه فقط در حال تخلیهء روانی و اعتراضهای بی ثمر از راه دشنام دادن به هر کس و هر چیز و بر سر هر موضوعی است.
ما شده ایم مثل قدیمیها که لب جوی آب مینشستند و زمین و زمان را نفرین میکردند. شده ایم یک سری آدم بی عمل که کاری از دستمان برنمی آید و سرخورده و افسرده فقط آه میکشیم و ناسزا میگوییم. ما به فکر درمان و اصلاح نیستیم. ما فقط اعتراض میکنیم. داد میزنیم. حرص میخوریم. غصه میخوریم. اما کاری نمیکنیم. چه کاری از دستمان بر می آید؟ امروز مطلب خوبی از کسی که بجای فحاشی پیشنهادی نوشته بود خواندم. احداث انجمن حمایت از بیماران بی بضاعت برای چنین مواردی.
یا فشار بر روی دولت و بیمه ها برای تغییر روند پوشش مخارج درمانی.
باور کنید با فحاشی به قشر خاصی از جامعه، فقط به شکاف و تنش و اصطکاک بیشتر کمک کرده ایم.
هر وقت هر کداممان خواستیم آوار مشکلات را بر سر قشری خاص هوار کنیم، یادمان هم باشد که ما، تک تک ما، من و تو دوست عزیز، اعضای این جامعهء بیماریم و هرکدام به سهم خودمان در پیدایش این بیماری مزمن دخیل هستیم.
ما، من و تو، با زرنگ بازیهایمان، با دروغها و دغل بازیهایمان، با دوز و کلکهایمان، با بی قانونی هایمان، با خودخواهی هایمان، با زیاده خواهی هایمان و با هزار و یک دلیل دیگر، به سهم خود بخشی از بروز و شیوع این بیماری کشندهء‌ واگیردار و پیشرفته در جامعه هستیم.

چرا اینا اینجورین؟ چرا ما اینجوری ایم؟

چرا اینا اینجورین؟ چرا ما اینجوری ایم؟

دیروز سر کلاس بودیم و استاد داشت راجع به زانو و حالتهای مختلف انحنای زانو درس میداد. بعد گفت اگه کسی از بین دانشجوها انحنای زانو داره، بیاد جلوی کلاس تا بقیه هم ببینند. دو تا از دخترهای کلاس رفتن جلوی کلاس و تو زاویه های مختلف ایستادند. هر دو بسیار خوشگل و خوش اندام با شلوارهای تنگ و چسبان که جلوی چشم ۳۰ همکلاسی خودشون میچرخیدند تا بقیه از زاویه های مختلف نگاهشون کنند.

اما من حواسم اصلا به زانوهاشون نبود. نگاهم جای دیگری بود. نگاهم به پسران کلاس بود. چیزی که بیشتر از همه بهش دقت میکردم نوع نگاه و واکنش پسرهای کلاس بود. خیلی سریع دور و برم رو نگاه میکردم تا ببینم بقیه به کجا نگاه میکنند. ببینم چند نفر دارن هیز بازی در میارن. چند نفر متلک میندازن یا شوخی میکنند. چند نفر لذت میبرن!

دیدم چند نفر از پسرها داشتند با هم حرف میزدند و روی جزوه های هم تمرکز کرده بودن و اصلا عین خیالشون نبود.

بقیه پسرها هم از خط نگاهشون مشخص بود که داشتند فقط به زانوها نگاه میکردند و تند تند نت برمیداشتند.

تجربهء اولی نبود که متوجه چنین تفاوتی بین نگاه جامعه به اندام زن میشدم. قبلا هم رفتارهای مشابه چه در کانادا و چه در سوئد دیده بودم.

با خودم میگفتم برای اینکه نگاه مردان جامعه هرز نباشه، برای اینکه فکر و ذکر مردان جامعه مو و بدن زنان نباشه، برای اینکه زنان جامعه به اون حدی از امنیت و آسایش برسن که خیلی راحت و با اعتماد بنفس و عادی جلوی جمع بایستند و چرخ بزنن، نیازی نیست که زیر چادر و نقاب و حجاب پیچیده بشن. کافیه آموزش داده بشه. کافیه تمرین شده باشه. کافیه فرهنگ سازی شده باشه. کافیه تربیت درستی شده باشه.

کافیه در  محیط و آدمهایی که با آنها معاشرت میکنیم رفتاری هنجار یا ناهنجار شده باشه. شاید همین پسران کلاس ما اگر در جامعه ای دیگر رشد پیدا کرده بودند نگاهشان و ساعتها بحث و گفتگویشان بعد از کلاس راجع به باسن دختران کلاسشون بود. اما اینجا و حداقل بین همکلاسی های من چنین رفتار و نگاهی وجود نداشت.

حرفها درد دارند

خیلی سال پیش با یکی از دوستام حرف میزدم. بحث رانندگی شد و ترس و اضطرابی که از تصادف کردن داشت. گفت یه تصادف بد داشته و بعد از اون پشت ماشین مضطرب میشه. به شوخی و خنده گفتم اووه!‌ چیه مگه؟ نکنه آدم کشتی…. گفت آره و زد زیر گریه…. و داستان تلخ تصادفی که با یک عابر داشت را تعریف کرد…

یکی دو سال پیش با دوستی حرف میزدم. میگفت چند روز دیگه امتحان داره و داره درس میخونه. من که چند روز قبلش دوستی باهام همین شوخی را کرده بود با خنده و به شوخی گفتم الان دیگه تو این سن و سال بچه ت باید واسه امتحان درس بخونه…. ناراحت شد… بغض کرد. گفت علی من روی بچه داشتن خیلی حساس و ناراحتم. شاید برای یک پسر، سن و سال برای بچه دار شدن خیلی برجسته و مهم نباشه… ولی برای یک دختر میتونه خیلی موضوع حساسی باشه…

چند ماه پیش با دوستی که تازه باهاش آشنا شده بودم حرف میزدم. عکسی از پای توی گچش فرستاد. برای من که بالای بیست بار دست و پام توی گچ بوده کلا شکستی و گچ گرفتن یه چیز عادی و بی اهمیت شده. به شوخی و خنده گفتم اوهو! نگفته بودی نقص عضو هم داری…. ناراحت شد… زد زیر گریه…گفت بیشتر از یکساله که درگیر یک بیماری استخونی پا شده و درد داره و نمیتونه درست مثل گذشته راه بره….

برای همهء ما پیش اومده و میاد که حرفی نسنجیده میزنیم و کسی را دلخور میکنیم. خیلی وقتها نمیدونیم حرفی که از دهانمون بیرون میاد چه تاثیری میتونه روی طرف مقابل داشته باشه. خیلی وقتها یک شوخی، یک مزه، یک کنایه، یک حرف ساده و یا حتی یک گله و بهانه میتونه برای طرف مقابل بشدت آزاردهنده و ویران کننده باشه. میتونه دنیای اون فرد رو روی سرش خراب کنه. یا حداقل برای مدت کوتاهی باعث رنجش و ناراحتی عمیقش بشه.

لازم نیست دستمون را بیاریم بالا و بزنیم توی گوش یک نفر. خیلی راحت با چند کلمه،‌ حتی بی منظور، حتی به شوخی میتونیم یک نفر را له کنیم. یک نفر را آزار بدیم. یک نفر را ناراحت کنیم.

همیشه در روابط فردی و اجتماعی خودم سعی میکردم مراقب حرف زدن و شوخی کردنم باشم. بچه تر و جوون تر که بودم خیلی بی مهابا شوخی میکردم. مسخره میکردم. دست مینداختم. ولی باز هم سعی میکردم نسبت به دیگران بیشتر مراعات کنم. بمرور زمان و با گذشت سالها بیشتر و بیشتر روی رفتار و حرف زدنم فکر و تامل میکردم اما باز هم گاهی مثل همین مثالهایی که زدم، از دستم در میرفت و چیزی میگفتم که نباید.
باید بیشتر دقت کرد. باید بیشتر مراقب بود.
ولی با این حال، تا چند روز پیش که برای خودم پیش نیومده بود، درد شنیدن حرفهای نسنجیده و تلخ و آزاردهنده رو حس نکرده بودم…

ما خیلی وقتها داستان زندگی آدمها رو نمیدونیم. ما خیلی راحت آدمها را بدون در نظر گرفتن گذشته و پیش زمینه های ذهنی و احساسی و شخصیشون قضاوت میکنیم و نتیجه گیری میکنیم.
نمیدونیم و نمیتونیم حس کنیم یک نفر چه مسیری را تو زندگی طی کرده و تا به امروزش چه لحظه های تلخ و سخت و ناراحت کننده ای داشته و تا این لحظه که روبروی ماست چه زخمهایی توی زندگی خورده که هنوز جاش میسوزه. نمیدونیم بعضی حرفها و بعضی اصطلاحات و کنایه ها چه نمکی روی زخم میتونه باشه و میتونه چه بار معنایی ناخوشایندی برای دیگری داشته باشه.

حرفهای ما فقط صدا یا نوشته نیستند. حرفها باقی می مونند. اثر میگذارند. جایی توی ذهن و روح و روان افراد رد پا میذارن.
مهم نیست چقدر به یک نفر نزدیک و چقدر با یک نفر صمیمی هستیم.
اگر با مشت توی صورت عزیزترین فردت هم بزنی باز هم دردش میاد. درست همونطور که با چند کلمه حرف میتونی بهش آسیب بزنی،‌ عذابش بدی،‌ شکنجه اش کنی.
منتهی درد مشت بعد از چند ساعت خوب میشه. درد حرف شاید تا آخر عمر باقی بمونه…

کودک

dardویدیوی دردناکی از یک دختر خردسال در حال تریاک کشیدن منتشر شده. نگاه معصومانه ش پس از مدتها مرا به گریه انداخت. فرشته‌ای که بافور مرگ اسباب بازی کودکی‌هایش شده است. با جملاتی کودکانه، انگار که عروسک رویاهایش را در آغوش گرفته، ذغال را روی بافور می‌گذرد و پک می‌زند و دود میشود، و آرام آرام لبخند‌های آسمانیش پشت
نشئگی محو میشود.
هر چه با خودم کلنجار رفتم، راضی‌ نشدم ویدیو را منتشر کنم هر چند دیگرانی اینکار را کرده اند، اما مطمئن نیستم انتشار آن‌ چهره‌ی معصوم کمتر از تریاک آیندهٔ آن‌ دختر را ویران کند. به همین عکس، که نشان از روزگار سیاه سالهای پر درد فردای یک کودک است بسنده می‌کنم.