دیروز مطلبی نوشتم راجع به خلبان و افسردگی که وسط یه جلسه و با گوشی مبایل و باعجله و ناقص بود و جا داره چند نکته را توضیح بدم و اصلاح کنم.
۱) هنوز انگیزه و احتمال وجود بیماری اعصاب (Mental Disorder) کمک خلبان قطعی نشده و من بعد از خواندن مقالهء «دیلی میل» از واژه های خودکشی و افسردگی استفاده کردم که باید تامل و صبر بیشتری میکردم.
۲) برخلاف باور عموم، افراد افسرده و حتی اسکیزوفرن در اغلب موارد خطرناک نیستند و کلا کمتر از ۵ درصدشان رفتار خشونت آمیز خطرناک دارند که معمولا نسبت به دوستان و نزدیکانشان صورت میگیره (احتمالا هم بخشی از خشونت خانگی را تشکیل میده).
۳) تحقیقات زیادی دربارهء ارتباط بیماریهای اعصاب و خشونت صورت گرفته. بدلیل دشوار بودن اجرای این تحقیقات، و همچنین اختلاف در تعاریف خشونت و بیماری، نتایج متفاوتی بدست آمده. اما در تمام تحقیقات نقش سوء مصرف مواد، وضعیت اقتصادی و اجتماعی، و اختلالات شخصیتی مهم ارزیابی شده.
اگر تعریف بیماریهای اعصاب را گسترده و شامل انواع اختلالات شخصیتی از جمله اختلال شخصیی ضد اجتماعی و مصرف مواد (به عنوان یک بیماری) بدانیم، بین ۸۰ تا ۹۰ درصد کسانی که رفتار خشونت آمیز دارند مبتلا به یک بیماری روانپزشکی هستند. (رجوع به مقاله اول در کامنتها). اختلال شخصیت ضد اجتماعی (Antisocial Personality Disorder) در بین ۶۰-۸۰ درصد زندانیان قابل تشخیص است.
۴) هدف اصلی متن روز گذشته، اشاره به نگاه غلط جوامع، رسانه ها و حتی دولتها به بیماریهای اعصاب و روان بود. اینکه افراد «بیمار» با ملاکهای اخلاقی خوب و بد قضاوت و مجازات میشوند. با القاب شیطان صفت و توهین و دشنام آنها را از آنچه هستند منزوی تر و آسیب پذیرتر میکنند. اینکه به جای روشهای جزایی رایج باید بر روی پیشگیری و تشخیص و درمان این اختلالات هزینه کرد. (رجوع به مقالهء دوم در کامنتها)
۵) فراموش نکنیم که اکثریت مبتلایان به بیماریهای اعصاب و روان، اقدام به جرم و خشونت نمیکنند و نباید به چنین ذهنیتی دامن زد. درواقع احتمال قربانی خشونت شدن این بیماران بیشتر هم هست.
۶) کسی که سکتهء قلبی میکنه، به دلیل اختلال ایجاد شده در قلب دچار عوارض قلبی و احتمالا مرگ میشه.
کسی که از بیماری اعصاب و روان رنج میبره، دچار طیف گسترده ای از عوارض در رفتار، قضاوت، بینش، تصمیم گیری و… میشه.
بسیاری از اختلالات اعصاب و روان، بیماریهای مزمن و بشدت عود کننده هستند. مراقب رفتارها و قضاوتها و واکنشهای خودمون در مقابل عوارض رفتاری ناشی از بیماریهای اطرافیانمون باشیم.
۷) تابوی بیمار اعصاب بودن هنوز در خیلی از جوامع شکسته نشده چرا که بیمار نه تنها خود را آسیب پذیر و دچار ضعف تلقی میکنه، بلکه جامعه هم بیماری وی را جدی نگرفته و با انواع قضاوتها و برچسبها و واکنشهای غلط روند هراس و گریز از بیماران اعصاب و روان را تشدید میکنه.
بطور مثال بسیاری از عاملین جرمها از جمله خشونت خانگی، دچار اختلالات روانپزشکی هستند. اما جامعه بجای نگاه بیمار محور دست به مجازات و سرکوب میزنه. مثال اخیر همین «فرزاد حسنی» است که هجمهء رسانه ای و افکار عمومی صرفا بقصد کُشت وارد عمل شد. اما کسی نپرسید فرزادهای بیمار چگونه درمان شوند؟ با تحقیر و تهدید؟ (مقالهء سوم در کامنتها)
۸) همهء افراد در مقطعی از طول حیات خود به نوعی از اختلالات اعصاب و روان دچار میشوند. این یک اصل عمومی است. هیچ کس ایمن نیست. حتی شما دوست عزیز.
۹) بخصوص از دوستانی که مطلب قبلی را بازنشر (همرسانی؟؟) کردند خواهش میکنم این متمم را هم بازنشر کنند تا مبادا سهواً نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی کرده باشم.