دختر تایلندی در ایران: این اولین باری بود که در عمرم…

سه روز پیش مطلبی راجع به توریست تایلندی که برایش مزاحمت در خیابان پیش آمده بود را منتشر کردم که واکنشهای گوناگونی در فضای مجازی داشت. وقتی با خود «کیت» تماس گرفتم، کاملا مطمئن بودم که تمام حرفهایش درست است و قصدش اصلا تخریب ایران نیست. میگفت قصد دارد بزودی متنی از خاطرات خوبش هم بنویسد و در اولین فرصت اینکار را خواهد کرد. روز گذشته به من ایمیل زد و گفت سوار بر اتوبوسی به سمت ارمنستان شده است و در طول مسیر بخشی از خاطراتش را خواهد نوشت. متن زیر ترجمهء نوشتهء‌ اخیر «کیت»است که در فیسبوک منتشر کرد.
10985516_1544908329125512_3497461178444820392_n
«خیلی از شما احتمالا مطلب قبلی راجع به اتفاقات بدی که در ایران برایم رخ داد را خوانده اید
از حمایتها و پیامهای همدردی و تسکین بخش شما چه در قسمت کامنتها و چه از طریق پیام خصوصی بشدت تحت تاثیر قرار گرفتم. حتی خیلی ها با اینکه در آن ماجرا هیچ نقشی نداشتند، اما به من جهت میزبانی و پذیرایی اعلام آمادگی کردند.من واقعا از اینکه که شاهد این هستم که تعداد آدمهای خوب  این همه بشتر از بدهاست سپاسگزارم و میخواهم از تک تک شما تشکر کنم. سفر من بخودی خود آنقدر شگفت انگیز و خوب بود که دیگر نیازی به جبران آن اتفاقات بد نداشت. دلم میخواهد چند خاطرهء خوب را برایتان تعریف کنم:
.
.
.
این اولین باری بود که در عمرم درحالیکه از دور از مسجدی عکاسی میکردم و چندان  راغب به نزدیک شدن نبودم، خانم سالمندی که
kateاصلا انگلیسی هم صحبت نمیکرد به سمت من برای راهنمایی آمد. ما هیچ کدام زبان هم را نمی فهمیدیم. اما این مانع از آن نشد که او به من مهربانی نکند. او مرا به داخل مسجد برد، مرا پوشاند [به من چادر داد] تمام مدت دست من را گرفته بود و به نقاط زیبای مسجد می برد و مرا به گرفتن عکسهای بیشتر تشویق میکرد. دست آخر هم برایم دعا کرد، کمی خوراکی به من داد و چند بار صورت و دستانم را بوسید. قلبم آنقدر گرم شده بود که وقتی خداحافظی کردیم سعی میکردم احساساتم رو کنترل کنم. اینجا بود که حس کردم رفتاری که از قلبی اصیل و مهربان باشد صدایش بلندتر از هرچیزی دیگری است و اینجاست که دیگر کلمات هیچ اهمیتی ندارند.
این اولین باری بود که با تعداد زیادی از اعضای خانوادهء یک نفر که تازه در ایران دیدم آشنا شدم. من با دختری بسیار دوست داشتنی به اسم 13124704_10153464970095825_2470208503602977319_nفرناز که در اتوبوسی در اصفهان کنار هم نشسته بودیم آشنا شدم. یک روز فرناز و دوست صمیمی اش مانی،‌ من را به کوه [صفه] برای گفت و گویی طولانی بردند. به نظر میرسید گفت و گوی ما تمام نشدنی بود و هیچ وقت هم خسته کننده نشد. در نهایت خانهء سه تا از اقوامشان و بیشتر از ۲۰ نفر از فامیلشان را هم دیدم. فرناز من را به پدر و مادرش، به خاله، عمه، عمو و دایی هایش، و پدربزرگ و مادربزرگش و حتی افراد بیشتری معرفی کرد.
من حتی فکر نمیکنم تا بحال در عمرم موفق به دیدن این تعداد اعضای فامیل خودم شده باشم چه برسد به فامیل یک نفر دیگر. ما در پایان برای تولد عمه [یا خاله] اش جشن گرفتیم. [در طول مهمانی] خیلی از فامیل فرناز به من غذاهای مختلف تعارف کردند تا جایی که دیگر جای خالی در شکمم باقی نمانده بود. همه واقعا بسیار مهربان و با محبت بودند جوری که واقعا در آخر شب، خداحافظی خیلی سخت بود.
این اولین باری بود که من مردی را ملاقات کردم که تا اروپا پیاده رفته بود.
بعد از روزی نسبتا بد، من زوجی را دیدم که در همان مهمانسرای من اقامت داشتند. بعدا پیرمردی ایرانی که به زبان هلندی کاملا مسلط بود به ما پیشنهاد کرد که شهر را نشانمان بدهد. او ما را در شهر چرخاند و برایمان کلی خوراکی خرید که امتحان کنیم.
او ما را به پل خواجو برد. سپس ما به خانهء خیلی شیکش که نزدیک پل خواجو بود رفتیم. درون خانه پر بود از فرشهای ایرانی. او حتی از ما با یک شام ایرانی خوشمزه و البته با چایی و یک گپ مفصل پذیرایی کرد.
این اولین باری بود که من پیاز خام خوردم و خیلی هم دوست داشتم. قطعا چیزی در مورد پیاز ایرانی تازه وجود دارد.
این اولین باری بود که به یک مهمانی چایی زنانه ملحق شدم، جایی که همهء خانمها در خانه لباسهای بسیار زیبا با کفشهای پاشنه بلند پوشیده بودند. به من چایی، انواع میوه و شکلات دادند. آنروز روزی بود که دیگرمیزان قند خون اهمیتی نباید میداشت.
13055567_10153464969795825_1986422415392860324_nاین اولین باری بود که من خانمهای خیلی زیادی دیدم که به من چشمک میزدند. نزدیک بازار،‌ نزدیک مسجد و داخل مهمانی چایی زنانه. در
ابتدا خیلی تعجب کرده بودم ولی بعد متوجه شدم که این احتمالا یک علامت دوستانه و مهمان نوازانهء مردم است ( کسی دوست دارد بیشتر برایم توضیح بدهد؟)
این اولین باری بود که صاحب مسافرخانه [هاستل] برایم غذا درست کرد، به من اجازه داد یک شب بیشتر آنجا بمانم بدون آنکه از من پول اضافه تر بگیرد. اسمش علی بود و مرد بسیار محترمی بود. من خیلی از دیدارش خوشحالم. او همچنین من را پس از اتفاقاتی که برایم افتاده بود بسیار درک کرد و از هر نظر به من کمک کرد. بدون او روز من خرابتر میشد و نمیتونستم از اقامتم در اصفهان لذت ببرم.
این اولین باری بود که من از یک کاور گوشی مبایل کسی تعریف کردم و او واقعا میخواست آن را به من هدیه بدهد تا زمانیکه من به اسرار نپذیرفتم.
این اولین باری بود که یک زوج به من آدرسی نشان دادند و در نهایت تمام کرایهء تاکسی ای که با هم گرفته بودیم را پرداختند.
این اولین باری بود که مردم بارها من را به صرف چایی دعوت میکردند. فکر کنم اگر به دعوت همه میخواستم جواب مثبت بدهم هیچ وقت نمیتوانستم که از بازار خارج شوم.
بارها [در این سفر] برایم پیش آمد که مردم به من سلام و خوش آمد میگفتند، و حتی برخی برایم دست تکان میدادند و یا برای اینکه ببینمشان بالا پایین میپریدند، بخصوص بچه ها 🙂
این اولین بار بود که بارها پیش آمد مردم میخواستند با من عکس بگیرند. اولین باری بود که مردم در طول مسیرم بارها به من لبخند زدند.
13087844_10153464969695825_2756768532476059549_n
اگر بخواهم واقعا صادق باشم، سفرتک نفرهء من به ایران علیرغم اتفاقات بدی که برایم پیش آمد، بهترین سفر زندگی ام بود.
روزهایی [در این سفر] بود که وقتی [در پایان] قصد خوابیدن داشتم گرمایی در قلب خودم احساس میکردم و به ارزش خانواده و مهربانی به غریبه ها فکر میکردم. هرچند راستش روزهایی هم بود که واقعا دلم میخواست با پرواز روزبعد به خانه
برگردم.
این مطلب من، و نوشتهء قبلی ام [راجع به آزار جنسی در خیابان] فقط برای جلب توجه مردم به هر دو جنبهء این کشور است. من اصلا قصدم این نبود که دیگران را از سفر به ایران دلسرد کنم. اتفاقا برعکس، خواهش میکن که حتما به ایران بروید و از نزدیک تماشا کنید. من به شما قول میدهم که برایتان یک تجربهء فراموش نشدنی خواهد بود.
13082753_10153464969895825_1327353019874674431_n
در ایران، درست مثل هر کشور دیگری در دنیا، بخصوص اگر توریست زن تنهایی هستید باید محتاط
باشید. با این وجود، تکرار اتفاقات بد بود که من را ناراحتم کرد. شاید من در برخی موارد ضعیف عمل کردم [بی احتیاطی کردم]. شاید هم بشدت بدشانس بودم. شاید هم برای برخی از آن مردها این رفتار کاری قابل تحمل بود.
در هر صورت، من خیلی خوشحالم که می بینم این موضوع توجه عموم را بخود جلب کرد و بصورت فعال درباره اش بحث میکنند.
.
.
.
13055332_10153464970430825_74800117205663248_n
باز هم ممنونم ایران برای تمام خاطرات بی نظیر و درسهایی که برای زندگی به من دادی. قول میدهم باز هم روزی برگردم.
برای عضویت در گروه فیسبوکی «در ایران می بینمت» روی لینک پایین کلیک کنید

یک دیدگاه برای ”دختر تایلندی در ایران: این اولین باری بود که در عمرم…

  1. محتوای انچه که ایشان در متن قبلی خود اشاره کرده بود یکی از جدی ترین افت های اجتماعی کشور ماست که ریشه در مواردی مثل فقر، بیکاری، فرهنگ مردسالاری و فضای سیاسی بسته دارد و تا زمان برقراری هرکدام از این عوامل عملا امکان هرگونه تغییر و اصلاح در این زمینه ها به سختی وجود خواهد داشت اما چون رفع این معضلات حداقل با وجود این موانع ساختاری و محتوایی در کوتاه مدت امکان پذیر نیست بنابراین باید باب گفتگو درباره ان را بست؟ قطعا اینطور نیست و اینجا نقطه اشتراک نظر من با جنابعالی و خانم کیت است. همان طور که شما هم اشاره کرده اید بایستی این مسایل در رسانه ها مطرح شوند و درباره ان اطلاع رسانی کرد تا شاید حداقل، بازخورد ان مانعی برای وقوع حادثه ای دیگر باشد. از همین رو اجازه دهید شجاعت این خانم در طرح این مسئله را ستود و از او تشکر و در عین حال عذرخواهی کرد. هدف از این همه روده درازی این بود که به وضوح نشان دهم از نظر من نوشته قبلی ایشان بسیار پسندیده و قابل اعتنا است اما در مقابل نوشته دوم را فاقد صداقت لازم می بینم. برای اثبات ادعای خود دعوتتان می کنم دو جمله زیر از ایشان را با هم مقایسه کنید.
    جمله اول: راستش بعد از تمام این ماجراها، من از سفر نتوانستم لذت چندانی ببرم. حتی دیگر نتوانستم به مردمی که میخواستند به من کمک و لطف کنند اعتماد کنم. دیگر نمیتوانم بفهمم چه کسی قصد خوب دارد و چه کسی قصد بد. جمله دوم: اگر بخواهم واقعا صادق باشم، سفرتک نفرهء من به ایران علیرغم اتفاقات بدی که برایم پیش آمد، بهترین سفر زندگی ام بود.
    ایشان در جمله اول مدعی است که این سفر لذت چندانی برایش نداشته و در جمله دوم سفر به ایران بهترین سفر زندگیش بوده است که حاضر است بار دیگر ان را تجربه کند.
    این تناقض در نوشته ایشان برای من قابل درک نیست و متعجبم چرا این دو واکنش با هم تا این اندازه متفاوت هستند. مهم ترین دلیلی که باعث شد اینجا بنویسم همین تفاوت بود. ایا بازخورد نوشته ایشان و حجم زیاد ابراز ناراحتی ها در صفحه دیدار در ایران وی را به واکنشی متفاوت وانداشت. ایا نوشته دوم پاسخی به فشار افکار عمومی ایرانیان نبود؟ اگر چنین بوده، پس چرا با اخلاق و مشخصا مفهوم صداقت بازی می کنند؟ اگر ایشان خواسته است هر دو جنبه خیر و شر جامعه ایران را نشان دهد چرا در نوشته اول این کار را نکرد؟ چرا در نوشته اول اجازه نداد ما دریابیم که علیرغم وقایع ناخوشایندی که برای ایشان اتفاق افتاده همچنان سفر به ایران بهترین سفر زندگیش بوده است؟ با توجه به نوشته اول ایشان از سفر به ایران ناراضی است که اگر من هم جای ایشان بودم احساسی شبیه او به من دست می داد اما چرا با لحن مشمئز کننده ای در متن دوم طوری می نویسد که انگار ایران بهشت زمین است و چاپلوسانه سعی می کند روی دیگر ایران را نشان دهد. ایا واکنش ما باعث نشد که او برای بدست اوردن دل بچه های لوسش بخش دیگری از داستان را هم به اجبار بنویسد تا شاید فضا کمی تلطیف شود. ایا ما هم شبیه همان منحرفان جنسی فضای فکری او را مورد همجه قرار ندادیم تا متملقانه بگوید نه نگران نباشید ایران جای بسیار خوبی است و ما هم خوشحال و جیگرمابانه عمل او را تحسین کنیم
    تمام دغدغه من از نوشتن این متن اظهار نگرانیم نسبت به ارزش های اخلاقی بود که یکبار با لمس بدن خانم کیت لجن مال شد و یکبار با صداقت گویی ایشان. امیدوارم درک شود.

    پسندیده شده توسط 1 نفر

    • ممنون نریمان گرامی از نوشته خوبتان. تنها چیزی که در این رابطه میتونم بگم اینه که در ایمیل هایی که با هم مکاتبه داشتیم برای من نوشته متن اول را در نهایت ناراحتی و عصبانیت نوشته بود و اتفاقا در همان ایمیلهای رد و بدل شدهء اول نوشت که بزودی متن دومی راجع به خوبیهای ایران خواهد نوشت. پس بعید میدونم متن دوم بخاطر فشار افکار عمومی بوده، منتهی تناقض دو جمله ای که فرمودید نکتهء جالبی است. من مجدد متن انگلیسی را نگاه میکنم که مبادا در ترجمه دچار اشتباه شده باشم. به خود ایشون هم ایمیل میزنم و در این مورد به عنوان یکی از کامنت های فرستاده شده سوال میکنم. اما این احتمال را هم میدم که بعد از مسیجها و کامنتهای عذرخواهی و همدردی زیادی که در فیسبوک برایش نوشته شد، خشم و ناراحتی اش کمتر شد و جنبه های خوب سفر بیشتر را بیشتر یادش آمده و بیشتر تحت تاثیر قرار گرفته که در نهایت نظرش عوش شده.
      اگر اطلاعات بیشتری در این زمینه بدست آوردم حتما همینجا زیر این کامنت خواهم نوشت. سپاسگزارم

      لایک

  2. بازتاب: دختر تایلندی در ایران: این اولین باری بود که در عمرم… — شبنویس | زن نویس های من

بیان دیدگاه