فرصتهای زندگی و مرزهای محدود کننده

چند روز پیش به یکی از دوستام که آمریکا زندگی میکنه از ناسا پیشنهاد شده پروژهء دکتراش رو ببره و ارائه بده. خب طبعا خیلی این موضوع باعث افتخار و خوشحالیه.
من بعدش داشتم فکر میکردم که محل زندگی افراد تا چه حد میتونه موقعیتهای مختلفی رو جلوی پاشون بذاره و این یک مورد مشخص بود.
شاید اگر همین دوست عزیزم با همهء استعداد و پشتکارش توی ایران یا کشوری دیگه داشت پروژه پی.اچ.دی انجام میداد، پروژه اش بعد از اتمام معلوم نبود بکجا میرسه.
بحث بهتر و بدتر بودن کشورها نیست، بحث سر فرصتها و موقعیتهایی است که پیش پای آدمها در کشورهای مختلف قرار میگیره.
چند وقت پیش هم با یکی از دوستان مکزیکیم که چند ماهی هست به کانادا اومده و توی همون رشتهء انیمیشن سه بعدی که پذیرش گرفته بودم درس میخونه، حرف میزدم. میگفت هدفش اینه که بعد از تمام شدن درسش توی کمپانیهای بزرگی مثل پیکسار یا حتی هالیوود کار پیدا کنه. بعد هر دو میخندیدیم به اینکه فرض کن توی کشور خودمون (ایران یا مکزیک) بین دوستامون بگیم من میخوام برم هالیوود کار کنم. قاعدتا همه میخندن بهمون و با چارتا متلک و نیشخند و انگشت راهی خونه مون میکنن که البته تا حدی هم طبیعیه.
چون به نظر من یکی از تفاوتهای اصلی زندگی در خارج از ایران همین احتمال کار کردن و رسیدن به جاهایی هست که شاید توی کشورهایی مثل ایران و مکزیک، حرف زدن راجع بهش هم مثل جوک می مونه.
خلاصه اینکه اگه یک روز تصمیم به مهاجرت داشتید، به این فکر نکنید که برم اون طرف پارتی و دیسکو و خوش گذرونی. به این فکر کنید که چه پتانسیلی دارید که بتونید ظرف ۳-۴ سال اول مهاجرت، در زمینهء کاری یا تحصیلی خودتون توی یک کشور دیگه، به زبان دیگه، با فرهنگ دیگه وارد بازار کار و رقابت و نهایتا موفقیت بشید.

یک دیدگاه برای ”فرصتهای زندگی و مرزهای محدود کننده

بیان دیدگاه