در طول ۱۰ روز آینده، باز در یک مقطع حساس از زندگی شخصی باید یکی از کلیدیترین تصمیمات عمرم را بگیرم. از اون دست تصمیمات که سرنوشت و مسیر زندگی آدم را به کلی دگرگون میکنه و تغییر میده. شبیه تصمیم به مهاجرت یا برگشتن، ازدواج یا طلاق، بچه دار شدن یا نشدن و… از اون دست تصمیمها که دلت رو پر از دلهره و اضطراب و تردید میکنه. از اون تصمیمهایی که بین چند گزینه، که هر کدوم مزایا و معایب خودشون را دارن، باید نهایتا یک مسیر را انتخاب کنی.
این چند وقت با دوستای زیادی حرف زدم. یا بعنوان مشورت و همفکری و یا صرفا برای بیرون ریختن و خالی شدن تمام نگرانیهایی که روی هم تلنبار شده بود. هرکس هم براساس تجربه و جهانبینی و نگرش و دانش خودش واکنش متفاوتی داشت، از تمسخر گرفته تا تشویق یا منع.
توی اینجور لحظه های حساس و سردرگم اما برخی حرفها از برخی افراد خیلی به دل میشینه. برخی حرفها آرومت میکنه. بهت کمک میکنه تا بتونی تمرکز کنی و سرگیجه ای که گرفتی زمینت نزنه. بهت دلگرمی میده و یادت میندازه که اگه حتی تصمیم اشتباهی هم گرفتی آسمون به زمین نمیاد و فاجعه ای اتفاق نمی افته. یادت میندازه که زندگی جریان داره و توی این جریان چه چیزی بهتر از اینکه بدونی مسیری که انتخاب کردی به روش و سبک و سیاق خودت بوده نه تحمیل معیارها و ارزشهای کلیشه ای جامعه.
یادت میندازه که داستان زندگی هر کسی مثل اثر انگشتش مختص خودشه. نویسنده و تنها خواننده ی کل داستان هم فقط خودشه. داستانی که قابل الگوبرداری نیست و تکرار ناپذیره.
نگاه هرکس به زندگی حاصل تمام تجربه ها و آموخته های سالهای عمرشه. متفاوت و خاص.
خیلی مواقع اصلا بحث درست و غلط بودن هم مطرح نیست. بحث بر سر نگاه منحصر بفرد هر آدمی به آینده و گذشته است که باعث میشه ملاکها و معیارهای متفاوتی برای سنجیدن درستی و اشتباه تصمیماتش داشته باشه. ملاکهای آدمها الزاما مشابه نیستند. یک نفر بفکر درآمد بالاست یک نفر به بفکر آرامش. یک نفر بفکر ثبات و یک نفر بفکر تغییر.
تا ۱۰ روز آینده درگیر یک انتخاب هستم. درگیر بین استفاده از تجربیات و مدارک تحصیلی گذشته، یا انتخاب یک مسیر تازه و شروعی دوباره.
درگیر تضادهای درونی و بیرونی. درگیر جدال با ترس و تردید. درگیر شیرینی رسیدن به رویا و یا تلخی واقعیتهای موجود. درگیر خطر کردن یا احتیاط. درگیر انتخاب بین عقل و علاقه. درگیر قمار عمرم و اما بقول مولانا:
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا، هوس قمار دیگر
امیدوارم در این تصمیم گیری موفق باشید 🙂
راستی بعدش برای ما بنویسید که چی بود و چه تصمیمی گرفتید
لایکپسندیده شده توسط 1 نفر
ممنون. راستش تصمیم این هست که بعد از ۸ سال پزشکی خوندن و ۲ سال فوق ژنتیک خوندن و ۸ سال کار پزشکی و تحقیق کردن، و پذیرش اخیر تخصص بیماریهای پا در کانادا، کل این قضیه را کنار بذارم و برم کار و رشته ای که همیشه دوست داشتم و از صفر صفر شروع کنم. حالا هنوز تصمیم قطعی نشده ولی به احتمال زیاد همینکار را میکنم
🙂
لایکپسندیده شده توسط 1 نفر
دیوونه
لایکپسندیده شده توسط 1 نفر
:))
لایکپسندیده شده توسط 1 نفر
آقا شما اول مشورت کن بعد پذیرش کانادا رو ادامه بده. اینکه دیگه فکر کردن نمیخواد. ای بابا. از دست شما جوونا
لایکلایک
تصمیمو گرفتی که ! قمار کن آقا قمااااااااااااااار
لایکلایک
😀
هنوز شهامت قمار با جیب خالی رو پیدا نکردم ولی احتمالا همینکارو کنم
لایکپسندیده شده توسط 1 نفر
قمارِ کرده پشیمونی نداره اما قمار نکرده چرا ! موفق باشید ایشالله
لایکلایک
دوست گرامی اگر مایل هستید میشه بفرمایید این مسیری که بهش علاقه دارید چی هست؟ از روی کنجکاوی میپرسم. چون من هم به همین شدت درگیر یک تصمیم گیری بزرگ هستم و برام جالبه این قضیه…
لایکپسندیده شده توسط 1 نفر
رشته انیمیشن و طراحی سه بعدی هست. درحالیکه من هیچ پیش زمینه ی عملی و تجربی ندارم و کلا رشته م پزشکی بوده 🙂
لایکلایک
دكتر نكن با سرنوشتت اينجوري! ؛}
لایکپسندیده شده توسط 1 نفر