در خیابان

عکس تزیینی است

عکس تزیینی است

امروز اتفاق عجیبی افتاد. برای انجام کاری باید به جای دوری در شهر میرفتم و تصمیم گرفتم که کل مسیر را که جمعاً ۱۰ کیلومتر بود پیاده روی کنم. در راه بازگشت، چند ده متر جلوتر از من دختری همراه با خانمی که شاید بالای چهل سال سن داشت در حال حرکت بود. دختری جوان و خوش اندام با پوستی برنزه و موهایی فرفری که یک تاپ و شلوارکی کوتاه و بسیار تنگ پوشیده بود. تضاد رنگ پوست تیره اش با شلوارک چسبان کرمی رنگش از دور جلب توجه میکرد

چند متر عقب تر از دختر، دو مرد سفیدپوست با ریش و مویی بلند و ژولیده که از نوع پوشش و ظاهرشان مشخص بود یا بی خانمان هستند یا در فقر بسر میبرند، در حالیکه بطری آبجویی در دستشان بود آرام آرام راه میرفتند. از نوع اشاره و مسیر نگاهشان حدس زدم که راجع به اندام دختر حرف میزنند. گفتم شاید در حال چشم چرانی و هیزی گری هستند

اما یک لحظه با خودم فکر کردم که برای این دست آدمها باید خیلی سخت باشه که نه موقعیت و امکان نزدیک شدن به دختران دلربایی که هر روز از برابر چشمشان عبور میکنند را دارند و نه حداقل از پول و توانایی خرید سکس بهره ای بردند

ناخودآگاه آهی کشیدم. یاد چند ماه پیش در ایران افتادم که در خیابانی رانندگی میکردم و متوجه چند کارگر جوان با سر و وضعی نامرتب و خاکی و چهره هایی آفتاب سوخته شدم که پشت یک وانت نشسته بودند. همگی کارگرها محو تماشای دختری بودند که با روسری رنگی و عینک آفتابی و آرایشی نه چندان غلیظ بر صندلی کنار پنجره‌ی اتوبوسی نشسته بود که در امتداد مسیر وانت حرکت میکرد. کارگرها با خود چیزهایی میگفتند و به دختر اشاره میکردند و میخندیدند و گاهی هم ریگ و یا سنگ کوچکی به سمت پنجره‌ی اتوبوس پرتاب میکردند و برای دختر دست تکان میدادند و بوس میفرستادند. از نحوه رفتارشان برمی آمد که حرفهای سکسی میزنند و مشغول بیرون ریختن و لذت بردن از فانتزی های خود هستند. آن هم برای یک دختر عادی پوشیده در حجابی مقبول عرف جامعه‌‌ی سنتی و سلیقه‌ی حکومت ایران

در همین حال که مشغول این افکار بودم به چهارراه پیش رو رسیدم. جایی که دختر و همراهش پشت چراغ قرمز عابر پیاده ایستاده بودند

یکی از دو مرد که جثه ای کوچکتر داشت بدون توجه به چراغ قرمز از چهارراه عبور کرد. اما مرد دوم که درشت اندام بود و موهای زرد و ژولیده اش را باد تکان میداد به سمت دختر قدم برداشت و رفت جلوی او ایستاد و رو به دختر شروع به حرف زدن کرد و با انگشت به سرتاپای او اشاره میکرد

من که برایم این صحنه عجیب و غیرعادی بود، خیلی سریع هدفون را از یک گوش خودم درآوردم تا بشنوم آن مرد ژولیده چه چیزی از دختر سوال میکند. اول خیال کردم دنبال آدرس است. بعد در کسری از ثانیه گفتم شاید به دختر متلک میگوید. شاید هم اصلاً دخترک فاحشه است و برخلاف من، آن مرد تشخیص داده و در حال چانه زدن است

اما با کمال تعجب شنیدم که مرد با حالتی درمانده و کمی عصبانی و با صدایی لرزان و شاید کمی مست به دختر میگفت: «…چرا اینطور لباس میپوشی؟ برای کسی مثل من تحمل دیدن اندام جذاب تو سخته و من میدونم که حتی نمیتونم به تو دست بزنم و این من رو آزار میده. آیا میدونی که با اینجور لباس پوشیدنت باعث آسیب زدن به دیگران میشی؟ باعث ناراحتی من و امثال من میشی؟ برای من تحملش سخته…» دختر بهت زده به مرد خیره شده بود. همراه دختر سکوت کرده بود. من با تعجب نگاه میکردم. نمیدانستم دلم به حال مرد بسوزد یا به حال دختر. چراغ سبز شد. همگی از چهارراه عبور کردیم

یک دیدگاه برای ”در خیابان

بیان دیدگاه